وبلاگ

توضیح وبلاگ من

" مقالات و پایان نامه ها | قسمت 4 – 2 "

 
تاریخ: 21-09-01
نویسنده: نجفی زهرا

 

۱-نظریه بازنمایی[۵]

 

دیدگاه بازنمایی یا نسخه برداری نظریه معروفی است که در نزد پاره ای از فیلسوفان کهن مانند افلاطون و ارسطو(علی‌رغم اختلاف نظر در میزان تقلید)با عناوین محاکات و تقلید شناخته می شود. این نظریه معتقد است زیبایی یکی از صفات عینی موجودات است و ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک می‌کند در واقع هنرمند می کوشد تا در اثر هنری خویش به ترسیم و تصویر این واقعیت عینی بپردازد مانند نقاشی طبیعت و حتی موسیقی را نیز نسخه برداری از صدا و آواز موجود در طبیعت می دانند.

 

۲- فرانمایی[۶]

 

این نگرش، هنر را فرافکنی و بازتاب عواطف، احساسات و امیال درونی هنرمند می‌داند که این ابراز احساسات و شور درونی با رسانه ها و ابزار متفاوت رخ می نمایاند در واقع هنرمند با اثر هنری، عناصر ذهنی و شور وشوق درونی خویش را به منصه ظهور می رساند و در معرض دیگران قرار می‌دهد. از موافقان این نظریه می توان به تولستوی و کروچه اشاره نمود. مثلاً کروچه می‌گوید زیبایی همان شهود یا مکاشفه و داشتن تصویر درونی از یک پدیده حسی یا ذهنی است چیزی که خاصیت بهم پیوستگی و وحدت به شهود می بخشد همان عاطفه است و شهود از آن جهت شهود است که عاطفه ای را مجسم کند.

 

۳- شکل گرایی[۷]

 

این نظریه معتقد است که هر کدام از اشکال هنری از قبیل شعر، نمایشنامه،موسیقی و غیره دارای قالب، چارچوب، ساختار و قواعد معینی است که هنرمند می کوشد آثار خود را مطابق آن چارچوب تولید نماید از میان فیلسوفان ارسطو و کانت به عناصر فرمی توجه داشتند مثلاً انسجام، پیچیدگی و شدت از ملاک های ارزیابی آثار هنری است یا مثلاً تنظیم کلمات، حس شاعرانه و دیگر عناصر ساختاری شعر از ملاک های سنجش و ارزیابی شعر می‌باشد.

 

۴- تعریف هنر به فرانمایی و بازنمایی

 

این دیدگاه بیان می‌کند که هیچ هنری از منظر معرفت شناسی خالی از دو عنصر عینی و ذهنی نیست بلکه میزان بازنمایی یا فرانمایی آن ها متفاوت است مثلاً عکاسی بیشتر عینی و موسیقی بیش تر ذهنی است اما هیچکدام خالی از دیگری نیست در عکاسی که بیش تر عینی می‌باشد باز عناصر ذهنی مانند سلیقه،آرمان، اندیشه و… دخیل می‌باشند و هنرمند دست به انتخاب می زند.

 

۵- تعریف چند ساحتی برای هنر

 

طرفداران این نظریه اعتقاد دارند که هر کدام از دیدگاه های بالا دارای نقاط ضعفی هستند و همه آثار هنری را در بر نمی گیرند مثلاً درست است که انسجام، همبستگی، توازن و تقارن و دیگر عناصر فرمالیستی در همه هنرها مطرح است اما نمی توانیم کامیابی و موفقیت همه هنرها را وابسته به فرم و ساخت بدانیم از این رو بهتر است به یک تئوری جامع و چند ساحتی بپردازیم که در آن هم عناصر فرمالیستی همچون انسجام، هماهنگی، تناسب، توازن و دیگر عناصر وجود داشته باشند و هم به احساس، عواطف، شهود و تخیل افراد و همچنین واقعیت عالم خارج توجه نمایند. لیکن هریک از ملاک های هنری می‌توانند نسبت به یک اثر هنری و یا یک رسانه هنری از شدت و ضعف برخوردار باشند برای مثال موسیقی به تئوری فرانمایی یا فرم نزدیکتر است و در مجسمه سازی بازنمایی بیشتر از فرانمایی توجیه پذیر می‌باشد بدین جهت شاید نظریه پنجم که تعریف چندساحتی برای هنر می‌باشد به واقعیت نزدیک تر و نسبت به هریک از رسانه های هنری سازگارتر باشد.

 

زیبایی شناسی از منظر برخی مکاتب فلسفی

 

آنچه در تعاریف و دیدگاه های مختلف راجع به زیبایی و هنر اشاره گردید نشان می‌دهد که زیبایی شناسی فیلسوفان مختلف یکسان نیست براین اساس در اینجا جهت روشن شدن شباهت ها و تفاوت های زیبایی شناسی در دیدگاه های مختلف، به بررسی آرای مکاتب فلسفی ایدئالیسم، رئالیسم، پراگماتیسم و زیبایی شناسی اسلامی می پردازیم بدین گونه که آرای افلاطون و کانت را برای مکتب ایدئالیسم، دیدگاه ارسطو را برای مکتب رئالیسم،دیدگاه دیویی را برای پراگماتیسم و زیبایی شناسی اسلامی را بر مبنای دیدگاه برخی فیلسوفان و عالمان اسلامی بررسی می نماییم.

 

دیدگاه افلاطون

 

اندیشه افلاطون راجع به مسائل زیبایی شناسی با مسائل دیگر بویژه متافیزیک و اخلاق در هم تنیده بود نظریه های متافیزیکی و اخلاقی افلاطون بر نظریه های زیبایی شناسی او تأثیر گذاشت(کویچ،۱۳۹۰الف،ص۴۰)

 

افلاطون معتقد است فقط سه چیز ارزش دارد عدالت، زیبایی و حقیقت و مرجع ارزش آن ها را در خیر می‌داند(تاجدینی،۱۳۶۹). این عبارت نشان می‌دهد که زیبایی یک موضوع کلیدی در دیدگاه های افلاطون است و اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می شود که وی حتی عدالت را به گونه ای تعریف می‌کند که به زیبایی بر می‌گردد وی می‌گوید عدالت یعنی توازن و تناسب(فهیمی فر،۱۳۸۶) و توازن و تناسب به ترتیبی که اشاره خواهیم نمود ازنظر افلاطون به معنای زیبایی یا از ملاک های زیبایی است.

 

تا زمان افلاطون سه معیار برای زیبایی مطرح شده بود الف) ملاک سوفسطائیان که تجربه زیباشناختی بود و مقدار سطح لذت موجود در تجربه مطرح بود ب)معیار فیثاغورثیان نظم عینی و هارمونی بود ج) معیار سقراط میزان سازگاری یک چیز زیبا با هدفی که برای آن در نظر گرفته می شد بود. اما افلاطون معیار چهارم را مطرح کرد و آن عبارت بود از «مُثُل کامل زیبایی» یعنی میزان سازگاری با مُثُل. این تلقی افلاطون با تلقی سوفسطائیان در تضاد بود با دیدگاه سقراط مطابقت نداشت اما با تلقی فیثاغورثیان همراه بود در واقع آن دو حتی مکمل هم بودند و حتی افلاطون در سال‌های بعد تأکید زیادی بر تلقی فیثاغورثی داشت(کویچ،۱۳۹۰الف)

 

معیار افلاطون برای زیبایی یعنی سازگاری با مُثُل از آنجا ناشی می شد که به عقیده وی روح انسان پیش از ورود به بدن در عالم حقایق و معقول بوده و درک زیبایی و کمال مطلق را داشته است و هنگام ورود برخورد با زیبایی های نسبی در دنیای محسوس خاطرۀ او فعال شده و یاد زیبایی می‌کند. پس زیبایی در نظر افلاطون در درجه اول متعلق به ایده های جاودان بوده که عالم از روی آن ها ساخته شده است او جهان محسوس را از این منظر زیبا می‌داند که عالم آینه دار ایده های کلی است. به عبارت دیگرهمه زیبایی ها ازنظر افلاطون برحسب بهره مندی شان از زیبایی کلی یعنی زیبایی فی نفسه زیبا هستند و زیبایی کلی و مطلق آن زیبایی است که ازلاً، ابداً و قائم به ذات زیباست و این زیبایی اعلی مادی نیست و فوق محسوس است که از طریق عقل درک می شود. از این جهت زیبایی به نظر افلاطون دارای مراتبی است: زیبایی های معقول و زیبایی های محسوس(فهیمی فر، ۱۳۸۶).

 

اما اینکه زیبایی های محسوس و نسبی باید دارای چه صفتی باشند تا میزان دارایی اش از زیبایی مطلق آشکار گردد در جایی افلاطون می‌گوید هماهنگی اجزا با کل در جایی دیگر اندازه و تناسب را مطرح می‌کند که اندازه و تناسب همه جا به فضیلت می‌رسد و در جای دیگری نیز می‌گوید آنچه مفید است زیباست بدین ترتیب تناسب، هماهنگی، و سودمندی جز ملاک های زیبایی محسوس از دیدگاه افلاطون هستند البته اینکه معنای دقیق تناسب و سودمندی چیست افلاطون پاسخ روشنی نداده است(فهیمی فر،۱۳۸۶؛ تاجدینی ،۱۳۶۹)


فرم در حال بارگذاری ...

« " فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۲-۲-۲ معنویات نقش مهمی در شادکامی دارند. – 8 "" دانلود متن کامل پایان نامه ارشد | تضمین های ناظر به دادرسی منصفانه اطفال بزهکار در مرحله ضمن و پس از محاکمه – 5 " »