وبلاگ

توضیح وبلاگ من

مقالات تحقیقاتی و پایان نامه – ۲-۳-۲ نظریه­ های کارکردگرا – 10

 
تاریخ: 19-09-01
نویسنده: نجفی زهرا

همان­طور که اشاره شد در جامعه ایران سه نیاز، نفع و طبقه اجتماعی وجود دارد که طی تاریخ معاصر به دلیل عدم پذیرش مشروعیتِ یکدیگر دائما در تضاد و مبارزه با هم بوده ­اند. این برخورد کماکان حاکی از آن است که حاکمان کشور نیازهای اساسی جامعه را متضاد با هم می­بینند نه مکمل یکدیگر و این­که جامعه­ سیاسی به ویژه بخش دولت آمادگی ذهنی و راه حل عملی برای قبول مشروعیت و توسعه همزمان این سه نیاز و منافع طبقات سه­گانه را ندارد. در این رابطه پرسش اساسی این است که برای حرکت به سمت آینده چگونه ‌می‌توان شرایط حضور فعال هر سه نیرو را در نظام سیاسی و اجتماعی کشور با حفظ توازن قدرت میان آن­ها و در جهت حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فراهم کرد. به نظر امیراحمدی چنین حرکتی در وهله اول برای تغییر ذهنیت غلط حاکم به آموزش نیاز دارد. باید با بهره گرفتن از تاریخ مبارزات قدرت در ایران و کشورهای دیگر ‌به این نیروها نشان داد که تنها راه گریز از این دور و تسلسل باطل، به رسمیت شناختن نیازها و منافع همه طبقات اجتماعی درگیر و حرکت در جهت توسعه توأمان آن­هاست. به طور مشخص باید شرایط ذهنی و عملی را برای توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و عدالت اجتماعی به وجود آورد. این حرکت اولیه باید توأم با حرکت دیگری باشد که آن قبول این واقعیت است که هر نیروی اجتماعی در بهترین شرایط برای حل مشکل خود قرار دارد و قیم بودن برای نیروهای دیگر کارساز نیست. پذیرش این تفکر ما را به قبول حرکت دیگری رهنمون می­ شود و آن تشکیل احزاب سیاسی در چارچوب این منافع است، ما دست کم به سه حزب سیاسی نیاز داریم که سازمان­دهنده نیروها و مطرح­کننده­ خواست­های سه نیروی طبقاتی در جامعه­ ما باشند. ایجاد احزاب مورد نظر کمک بسیاری به رشد سالم جامعه مدنی می­ کند که در غیاب این احزاب، جامعه مدنی سیاست­زده شده است. این آموزش­ها باید در عمل به تغییر ساختار قدرت و ایجاد دولت ائتلافی کمک کند؛ دولتی که نمایندگان هر سه طبقه با حفظ منافع و نیازهای خود در آن مشارکت داشته باشد. گرچه ایجاد توازن قوا و رد انحصارطلبی طبقاتی در دولت ائتلافی از ضروریات است اما این امر به معنای تساوی قدرت میان آن­ها نیست. نیروهای اجتماعی باید به طور نسبی و در رابطه با توان خود در پیشبرد جامعه در این دولت حضور داشته باشند. این تنها نیرویی است که می ­تواند با سایر قدرت­های جهان رابطه منطقی و مفیدی برای حفظ منافع ملی کشور داشته باشد.

 

به طور کلی امیراحمدی نیز همانند مارکس بر نقش منافع طبقاتی در شکل­ گیری گرایشات سیاسی تأکید می­ کند. وی معتقد است به رسمیت شناختن نیازها و منافع همه طبقات، حرکت در جهت توسعه­ای همه جانبه است. یکی از راه­کارهای پیشنهادی وی تشکیل احزاب سیاسی است. تشکیل سه حزب سیاسی که سازمان­دهنده نیروها و بیان­کننده خواست­های این سه طبقه (بالا، متوسط و پایین) باشد. در واقع آن­چه از نظر امیراحمدی اهمیت اساسی دارد؛ منافع طبقاتی است که اندیشه­ ها را تعیین می­ کند و نه برخورد اندیشه­ ها را (امیراحمدی، ۱۳۸۱).

 

۲-۳-۲ نظریه­ های کارکردگرا

 

نظریه های کارکردگرا، نابرابری را برای نظام اجتماعی لازم و کارکردی می­پندارند و با توجه به وفاق ارزشی موجود در جامعه، آن را توجیه ‌می‌کنند. از این­رو کارکردگرایان نابرابری را منشاء گرایش‌های سیاسی مخالف نمی‌دانند. اما در ذیل همین پارادایم، بحث فرهنگ سیاسی مطرح شده است که گرایش سیاسی زیر مجموعه این بحث قرار ‌می‌گیرد و نظریه­ های مختلفی برای تبیین انواع فرهنگ سیاسی و در نتیجه گرایش‌های سیاسی مختلف مطرح می‌شود. در این­جا به اختصار به بحث از فرهنگ سیاسی می­پردازیم:

 

دیدگاه ­ها ‌در مورد فرهنگ سیاسی بخشی از بازتاب سیاسی دوران باستان کلاسیک است. برای مثال دورکیم ‌به این موضوع می ­پردازد که آیا جوامع پیچیده می ­توانند همبستگی کافی را برای ایجاد ثبات در جامعه ایجاد کنند؟ دورکیم به آن­چه که روح جمعی می­نامد (که از طریق مناسک جمعی گسترش می­یابد) و بازنمودهای جمعی (مجسم در نمادهاست و به صورت انتزاعی در آگاهی جمعی وجود دارد) علاقه­مند است (L. Van den Bergh: 300). کار معاصر درباره فرهنگ سیاسی مستقیماً به اواسط قرن بیستم بازمی­گردد، خصوصاً در ایالات متحده در جریان جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵). در این زمان، دانشمندان اجتماعی به تبیین و توضیح این­ موضوع می­پردازند که چرا برخی از کشورها به اقتدارگرا تبدیل شده در حالی­که برخی دیگر از حمایت نهادهای دموکراتیک برخوردار هستند. قبل از جنگ و در طول جنگ نیز انسان­شناسانی نظیر مارگارت مید[۱۹] و روس بندیت[۲۰] طرفدار رویکرد فرهنگ و شخصیت بودند. بنا به عقیده آنان، اعضای مختلف جامعه مدل­های مختلفی از شخصیت خواهند داشت که به انواع متفاوتی از برنامه­ ها و نهادهای سیاسی می­پردازند. در چنین شرایطی تئودور آدورنو و همکارانش به مطالعه­ ای گسترده در طول جنگ با عنوان شخصیت اقتدارگرا پرداختند (L. Van den Bergh: 301).

 

‌می‌توان گفت مهمترین کار در فرهنگ سیاسی در این دوره کار آلموند و سیدنی وربا (۱۹۶۳) در کتاب «فرهنگ مدنی» است. آلموند فرهنگ سیاسی را به عنوان الگویی خاص از گرایش­ها به سوی عمل سیاسی تعریف می­ کند (Chiltonthe, 2005). وربا نیز معتقد است: فرهنگ سیاسی یک جامعه دربرگیرنده نظامی از باورهای تجربی، نمادهای معنادار و ارزش­هایی است که موقعیت­هایی را که کنش سیاسی در آن رخ می­ دهند، تعریف می­ کند. در واقع فرهنگ سیاسی جهت­گیری­های ذهنی افراد نسبت به سیاست را مشخص می­ کند ( (Verba, 1965: 513. به طور کلی از دیدگاه آلموند و وربا، فرهنگ سیاسی برایندی از نگرش­ها و گرایش­های همه اعضای جامعه است. این نگرش­های فردی را می‌توان در سه مقوله دسته‌بندی کرد: ۱- بعد شناختی ۲- بعد احساسی ۳- بعد ارزشیآلموند و وربا با به کار بردن این سه نوع نگرش در چهار جنبه زندگی سیاسی به انواع فرهنگ سیاسی دست می‌یابند. این چهار جنبه عبارتند از: ۱- نظام به عنوان یک کل یا رژیم سیاسی ۲-دروندادها (تقاضاها و حمایت‌هایی که وارد سیستم سیاسی می‌شوند) ۳- بروندادها (سیاست‌ها و تصمیمات اتخاذ شده توسط دولت) ۴- خود یا بازیگر سیاسی (شریف، ۱۳۸۱: ۱۳). با توجه ‌به این چهار جنبه است که آلموند و وربا گونه شناسی خود را از فرهنگ سیاسی ارائه می‌دهند:

 

– فرهنگ سیاسی محدود (با آگاهی، انتظارات و مشارکت پائین)

 

– فرهنگ سیاسی تبعی (با سطوح محدودی از آگاهی و انتظارات ولی مشارکت پائین)- فرهنگ سیاسی مشارکتی (سطوح بالایی از آگاهی، انتظارات و مشارکت) (Rousseau, 2007: 15).


فرم در حال بارگذاری ...

« مقاله-پروژه و پایان نامه | در جدول ۴-۱ فراوانی و درصد افراد شرکت کننده در گروه نمونه بر اساس جنسیت را مشاهده می کنید. – 8مقاله-پروژه و پایان نامه | قسمت 5 – 10 »