تعهد را می توان پذیرش پیمان و قرارداد دانست که فرد خود را ملزم به انجام آن می داند. موضوع تعهد در دو دهه اخیر توجه قابل ملاحظه ای را در مطالعات سازمان به خود جلب کرده است . مدیران باید به شیوه ای عمل کنند که کارکنان با شوق وعلاقه کار کنند ونسبت به سازمان خود متعهد باشند (کشاورز، 1387). مطالعات مختلف در سازمان های صنعتی، نظامی و آموزشی و کاری نشان می دهد، برای اینکه کارکنان بتوانند کارایی بیشتر و تمایل قوی تر به ماندن در شغل خود داشته باشند، باید علاوه بر این که خشنودی بالایی از شغل خود داشته باشند، از دلبستگی نیز برخوردار باشند و احساس تعهد بالایی به انجام وظایف خود نمایند که این خود موجب احساس مسئولیت، درک عمیق از شغل و از خود گذشتگی می شود (جمشیدیان، 1386). چاتمن و اورایلی[1] (1986) تعهد سازمانی را به معنی حمایت و پیوستگی عاطفی با اهداف و ارزشهای یک سازمان، به خاطر خود سازمان و دور از ارزشهای ابزاری آن(یعنی وسیله ای برای دست یابی به اهداف دیگر)تعریف می کنند(کشاورز ،1387).
تعهد سازمانی نقش مهمی در اثر بخشی و کارایی سازمان دارد و در کوتاه مدت باعث دستیابی به اهداف خود می شود و در بلند مدت باعث رشد و تکامل سازمان و حفظ و بقای آن می شود. عملکرد شغلی در گسترش و رقابت با سازمان های دیگر در بازار رقابتی بسیار مؤثر است.هیچ سازمانی نمی تواند موفق شود مگر این كه اعضا و كاركنان سازمان نسبت به آن نوعی تعهّد داشته باشند و در جهت تحقیق اهداف آن تلاش می کند. تعهّدسازمانی[2] نوعی ارتباط نگرشی- رفتاری به اهداف و رسالت های سازمان است .تعهّد سازمانی مستلزم وجود عوامل مختلف شخصی، سازمانی، و محیطی است كه بعضاً تحت كنترل مدیران قراردارند. ایجاد تعهّد سازمانی یك فرایند نظام مند است كه تحول جنبه های مختلف سازمان از جمله طرح مشاغل ، شیوه رهبری (ارتباطات رهبر با اعضای سازمان) ، و ساختار سازمان را ایجاد می كند(ساروخانی،1376).
امروزه می توان گفت عومل مختلفی در تعهد سازمانی نقش دارد که این عوامل عبارتند از: رهبری ، ساختار ، هوش ،یکی از این عوامل رهبری معنوی[3] است. با ورود معنویت به عرصه سازمان و مدیریت به عنوان چالش قرن بیست و یكم مدیران و رهبران سازمانها به خصوص نهادهای آموزشی باید الزاماً با این پدیده نوپا دست و پنجه نرم كنند. نقش رهبران معنوی تحریك و برانگیختن كاركنان با استفاده از چشمانداز معنوی و ایجاد زمینههای فرهنگی براساس ارزشهای انسانی می باشد تا كاركنانی توانمند، دارای بهرهوری بالا، متعهد و با انگیزه را تربیت و پرورش دهند. هدف رهبری معنوی این است كه نیازهای معنوی رهبر و پیروان را برای بقا معنویت و سعادت معنوی از طریق احساس عضویت و معنا در كار برای خلق بینش و بصیرت و همخوانی ارزشی در سطوح فردی- تیمی و سازمانی تحقق بخشد(فرای[4]، 2005).
از طرف دیگر هوش اخلاقی هم نقش بسزایی در تعهد سازمانی دارد.هوش اخلاقی[5] را ظرفیت وتوانایی درك درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آن ها و رفتار درجهت صحیح و درست تعریف می كند. هوش اخلاقی، هوش حیاتی برای همه انسان ها است (نقطه عطفی برای تمام هوش ها محسوب می شود)، به دلیل اینكه هوش اخلاقی اشكال دیگرهوش را به انجام كارهای ارزشمند هدایت می كند. اعمال و رفتارهای اخلاقی و ارزشی مدیران، نظیر رفتارهای منصفانه، صادقانه واحترام آمیز از طریق ساز وكارهای مطرح در حوزه نفوذ و تأثیراجتماعی بر احساسات و نگرشهایی نظیر رضایت، تعهد و وفاداری و همچنین بر ادراكاتی نظیر اعتماد و عدالت ادراك شده كاركنان تأثیرگذار است.این رفتارها در حقیقت همان اصول هوش اخلاقی می باشند و مدیران با رعایت این اصول كه موجب خلق اعتماد دركاركنان سازمان می شود،گامی بزرگ در جهت رسیدن به اهداف سازمان خود بر می دارند. هدف هوش اخلاقی این است كه هویت فرد را حفظ می كند، و نه تنها از هویت فردی بلكه از هویت گروه و هویت اجتماعی حمایت می كند. هوش اخلاقی به زندگی فرد هدف می دهد و رفتار مناسب را تقویت می كنداین تحقیق می تواند به شناخت ودرک بیشتر مفهوم، ابعاد و سایر عوامل مرتبط با تعهد سازمانی منجر شود در ضمن از چهار چوب مورد استفاده و یافته های این تحقیق می توان در رفع بسیاری از مشکلات و معضلاتی بهره جست که در عصر رقابتی و پر تلاطم امروز تنها با تعهد سازمانی به عنوان مزایای رقابتی در سازمان های نوین قابل حل می باشد(قنصوری ،1393) .
بنابراین با توجه به اهمیت و ضرورت هوش اخلاقی و رهبری معنوی محقق قصد دارد که در این پژوهش به بررسی تبیین رابطه بین رهبری معنوی و هوش اخلاقی با تعهد سازمانی در بین کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت بپردازد .
1-2-بیان مسأله
تعهد سازمانی یك نگرش و یك حالت روانی است كه نشاندهنده تمایل نیاز و الزام جهت ادامه فعالیت در یك سازمان است،همچنین تعهد سازمانی با بسیاری از رفتارهای كاركنان مرتبط است. كولورسون معتقد است در سالهای اخیر، تعهد كاركنان نیروی موفقیت یك سازمان به شمار میرود. از این رو نگرشهای كاركنان در زمینه كار و سازمان برای مدیران ضروری به نظر میرسد . و در این میان تعهد سازمانی توجه زیادی را به خود جلب كرده است كه محور توجه پژوهشگران بوده و موضوع فراتحلیلهای زیادی قرار گرفته است(هومن 1381). در این برهه از زمان، مزیّتی كه سازمان ها برای پیشی گرفتن از یكدیگر دارند تنها در به كارگیری فن آوری جدید نیست، بلكه در بالا بردن اعتماد به نفس و میزان تعهّد و وابستگی كاركنان به اهداف سازمانی نهفته است كه ارتباط موثر، كلید آن است. بنا به اعتقاد استیرز[6] (1977) تعهد سازمانی متغیری است که به طور همزمان می توان آن را هم به عنوان متغیر مستقل و هم به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفت ، در واقع تعهد سازمانی همچنان که بر روی متغیرهایی اثر می گذارد ، از متغیرهایی تاثیر می پذیرد .رهبری عنوانی با كاربرد جهانی است و به رغم فراوانی نوشته ها درباره رهبری هنوز هم محققان مردم را به یك كوشش جدی برای فهم آن دعوت میكنند. رهبری معنوی یك مدل انگیزشی توسعه یافته است كه چشم انداز، امید، ایمان و عشق به نوع دوستی و بینش مشترك در محیط كار و بقاء معنوی را در هم آمیخته است. منظور از رهبری معنوی ایجاد و تحقق چشم انداز و همسانی ارزش ها در ماورای رهبری استراتژیك میباشد. رهبری معنوی با فراهم آوری بسترها و ایدئولوژی ها منجر به ایجاد شرایطی میگردد كه سایر ویژگی های مثبت سازمانی ازقبیل سازمان یاد گیرنده، سازمان كارآفرین، سازمان دانشی و… امكان ظهور می نمایند.رهبری معنوی شامل ارزشها- نگرشها و رفتارهای مورد نیاز برای ایجاد انگیزه درونی در خود و دیگران به گونهای كه باعث بیداری معنویت از طریق معنا و هدف عضویت در پیروان میگردد.معنویت در محیط کار و رهبری معنوی را می توان به عنوان یک بخش جزئی و مقدماتی از فرایند توسعه سازمانی در نظر گرفت. در واقع تحقیقات چندی پیش نشان داده است که قبل از ایجاد اعتبار نظریه رهبری معنوی باید از آن به طور گسترده به عنوان یک مدل توسعه شغلی/ سازمانی در ایجاد تغییر و تحولات سیستمی استفاده کرد. (فرای[7]، 2005). در واقع طرفداران معنویت در محیط کار می گویند، همه افرادی که وارد سازمان میشوند دارای ویژگیها و روحیات منحصر به فردی هستند ولی همگی آنها در جستجوی تعالی روحی و همبستگی در محل کاراند. در این میان نقش رهبران معنوی تحریک و بر انگیختن کارکنان با استفاده از چشمانداز معنوی و ایجاد زمینههای فرهنگی بر اساس ارزشهای انسانی است تا کارکنانی فعال، دارای بهرهوری بالا، متعهد و با انگیزه را تربیت کنندرهبری معنوی شامل ارزشها- نگرشها و رفتارهای مورد نیاز برای ایجاد انگیزه درونی در خود و دیگران به گونهای كه باعث بیداری معنویت از طریق معنا و هدف عضویت در پیروان میگردد كه مستلزم: 1- بینش و بصیرت سازمانی به گونهای كه پیروان احساس معنا و هدفمندی در زندگی نمایند.2- رهبری معنوی با برانگیختن كاركنان و ایجاد زمینههای فرهنگی براساس ارزشهای انسانی، كاركنانی فعال با بهرهوری بالا متعهد و با انگیزه تربیت میكند(اسفندیاری،1392).
با توجه به تحقیقات(قنصوری :1393)،( فرای:2005) در کنار رهبری معنوی ،هوش اخلاقی نیز می تواند موجبات تعهد سازمانی را ایجاد کند. هوش اخلاقی اشاره به توانایی اعمال اصول اخلاقی در اهداف شخصی، ارزش ها و فعالیت های فرد دارد و به مفهوم ظرفیت وتوانایی درك مسائل خوب از مسائل بد است. هوش اخلاقی شامل گستره ی فراشناختی یافراعملی است كه واكنش شناخت ها، نگرش ها و فعالیت های اخلاقی را در چارچوب سیستم های ارزشی فردی امكان پذیر می سازد(آراسته ،1390).
یكی از مهمترین موضوعات ارزشی و مورد توجه و تأكید مدیریت منابع انسانی، عدالت سازمانی است. توجه به این امر، بیانگر اهمیتی است كه مدیران برای نیروی انسانی به عنوان یكی از سرمایههای با ارزش قایل هستند. از طرف دیگر، سازمانها در فضای رقابتی در پی كسب رضایت مشتریان و جذب آنان میباشند كه لازمة بقا و استمرار حیات آنهاست (زینالی صومعه، 1383). این امر میسر نمیشود، مگر اینكه به عدالت سازمانی توجه ویژهای شود، زیرا عدالت به مثابة عامل حیات و بقای سازمانها و نظامهای اجتماعی شناخته شده است (پور عزت، 1381).
امروزه عدالت سازمانی بیش از پیش مورد توجه مدیریت منابع انسانی قرار گرفته است، زیرا موفقیت هر سازمانی بخصوص سازمانهای خدماتی، به نحوة تعامل كاركنان با مشتریان و مراجعهكنندگان است. ضرورت و اهمیت رعایت عدالت سازمانی، به دلیل نقش حایز اهمیت كاركنان در ارائه خدمات به مشتریان و جلب رضایت آنها در زمینه مسائل پرسنلی، بیشتر مد نظر قرار میگیرد، زیرا رفتار عادلانة سازمان با كاركنان، منجر به تعامل و برخورد مناسب كاركنان سازمان با مشتریان و مراجعهكنندگان شده و در نهایت موجب افزایش وفاداری و رضایت آنها میگردد كه در بلندمدت ضامن بقای سازمان است (زینالی صومعه، 1383).
خشونت جزو مسایل اجتماعی حاد بهشمار میرود که در تمام مناطق جغرافیایی و در میان تمام گروههای دینی، نژادی و در تمام سطوح تحصیلی، شغلی، اقتصادی و اجتماعی مشاهده میشود. گزارشهای رسانهها و نتایج پژوهشهای مختلف در اکثر کشورهای دنیا منجمله اسمیت و شارپ(1995)، اولوئوس(1992) نشان میدهد که خشونت در سال های اخیر افزایش یافته و جدیتر شده است و شامل طیفی از اعمال عمدی خشن جسمی، روانی، عاطفی، و کلامی میباشد که تأثیر منفی بر سلامت جسم و روان فرد و درک از خود بر جای میگذارد. در جامعهی امروز به دلایلی چون گسترش فقر، عدم توجه به مسائل معنوی و انسانی گرایش به خوشگذرانی ها، سقوط خانواده و ارزشهای تربیتی و بالاخره گسترش ماشینیسم سبب بدبینی و ترس از آینده و در نهایت خشونت و پرخاشگری شده است(علمی و همکاران، 1387). در جریان زندگی هر انسان ممکن است مشکلاتی بروز کند و هیچ انسانی از این امر مستثنی نیست. عدهای توانایی مواجهه با مشکلات و مسائل را ندارند و همین امر موجب میشود تا در برخورد با موارد پیشآمده و یا حتی در مواقع عادی، به طور ناکارآمد و آسیبپذیر وارد شوند (دوستدار و همکاران، 1384، نقل از شیرودی، خلعتبری، تودار، مبلقی و صالحی، 1389). پرخاشگری در زندگی انسان آنچنان رایج بوده که بشر اصولاً آن را بدیهی تلقی میکرده است (برازجانیان، 1380، نقل از ثقتی، شفیع آبادی و سودانی، 1387). خشم یک هیجان ارضاکننده و در عین حال ویرانکننده است (حافظی و خاجونی، 1390). آربلاستر میگوید عمل خشونتآمیز آن چیزی است که در بردارندهی صدمه؛ آسیب یا خسارت به انسان یا غیر انسان و یا یک شی باشد(باسنت، 1999). گلاسر (1999) معتقد است خشونت دربردارنده مجموعه عامل جرم و قربانی است و بنابر این ممکن است به عنوان یک پاسخ جسمانی به شخص دیگری تعریف شود(علمی و همکاران، 1387).
طی سالیان اخیر، خشونت در محیط کار به دلیل پیامدهای روانشناختی و جسمانی برای کارکنان و پیامدهای غیرقابل جبران مادی برای
سازمانها، توجه بسیاری از پژوهشگران روانشناسی صنعتی وسازمانی را به خود جلب نموده است. خشونت در محیط کار در سراسر دنیا، به عنوان یک عامل آسیبرسان شغلی زنگ خطر سلامتی روان محسوب میشود، که با مواردی چون هتاکی، ضرب وشتم، آزار واذیت،، توهین، آزار جنسی و در نهایت قتل همراه است (کلووی، بارلینگ، هاورل[5]،2006).
میل به بروز خشونت در محیط كار در سراسر دنیا، به عنوان یك عامل آسیب رسان شغلی، زنگ خطر سلامتی روان محسوب می شود كه با عنوان هایی چون هتاكی، ضرب و شتم، آزار و اذیت، توهین، آزار جنسی و درنهایت قتل بیان می گردد (قانون سلامت و امنیت شغلی آمریكا، به نقل از مهداد و همکاران، 1392).
بر اساس فریس[6] (2009)، سه پیشبین عمده برای خشونت در محیطهای کاری قابل ذکر است:
ویژگی های فردی (برای مثال، نیاز به حفظ حرمت ذات یا جامعهستیزی (عوامل اجتماعی) برای مثال، ناکامی و استرس (و عوامل سازمانی) برای مثال، تغییر ماهیت کار، فرهنگ و جو سازمانی، و رهبری)، پژوهشهای متعدد انجام گرفته) از قبیل، فولگر و کونوسکی[7]؛ 1989، فولگر و بارون[8]؛ 1996، بیس و تریپ[9]، 1998؛ تپر[10]، 2000؛ امبروز، سیبرایت، و اشمینک[11]، 2002؛ گلمب[12]، 2002؛ کندی، هومانت و هومانت[13]، 2004 در ارتباط با عوامل سازمانی، همگی به ادراک بیعدالتی سازمانی به عنوان پیشبین مهم خشونت در محیط کار تاکید دارند.
-2- بیان مسأله
امروزه عوامل زیادی بر بقاء سازمانها و پیشرفت كشورها تأثیر می گذاردكه به نوبه خود به سرعت تغییر میكنند. از طرفی تمام سازمانها در جهت افزایش بهره وری و اثربخشی اقدام می نمایند. درك عدالت در سازمان یك اصل و اقدام اساسی برای اثربخشی و كاركرد مؤثر سازمانها و همچنین رضایت مشتری است. بدون ایجاد زمینه برای درك این عامل مهم در سازمانها، انگیزش و هدایت افراد سازمانی امری مشكل برای مدیران است. درك بی عدالتی از رفتار مدیران و مسئولین باعث میشود تا افراد بطور منفی نسبت به مسئولین و سرپرستان واكنش نشان داده و تعهد كمتری نسبت به آنان از خود بروز دهند و زمینه بروز خشونت در محیط کار را فراهم کند.
با اینكه موضوع عدالت در ورزش از دیرباز مورد توجه افراد فعال در این حوزه بوده، ولی تحقیقات كمی در این رابطه انجام شده است. ادارات کل ورزش و جوانان نقش مهمی در توسعه ورزش کشور برعهده دارند. بدیهی است کارکنان شاغل در آنها میتوانند در موفقیت یا عدم موفقیت این سازمانها و به تبع آن در موفقیت ورزش کشور تأثیرگذار باشند. در سازمانهای ورزشی نیز آگاهی از وضعیت عدالت در سازمان و تلاش در جهت بهبود آن از اهمیت بالایی برخوردار است و میتواند موجبات رشد و تعالی نیروی انسانی کل سازمان و درنهایت ورزش کشور را فراهم سازد.
عدالت سازمانی، به شیوههای رفتار با کارکنان میپردازد، به نحوی که آنها احساس کنند به صورت عادلانه با آنها رفتار شده است؛ یا به عبارت دیگر، تلاش در جهت تشریح و توضیح نقش عدالت در محیط کار به عنوان عدالت سازمانی شناخته میشود. ادراك بی عدالتی اثرات مخربی بر روحیۀ کار جمعی دارد؛ زیرا اهتمام نیروی انسانی و انگیزش کارکنان را تحت الشعاع خود قرار میدهد. بی عدالتی و توزیع غیر منصفانه دستاوردها و ستاده های سازمان موجب تضعیف روحیۀ کارکنان و تنزل روحیه تلاش و فعالیت در آن ها میشود. از اینرو، رعایت عدالت به ویژه در برخی رفتارهای مدیریت با کارکنان (توزیع پاداش ها، روابط سرپرستی، ارتقاء ها و انتصاب) برای کارکنان حائز اهمیت است(پورسلطانی و همکاران، 1390).
از آنجایی که عدالت سازمانی از مهمترین عوامل مؤثر برای بقا و پایداری جریان توسعه سازمان و حفظ سلامت و پیشرفت در بلندمدت به حساب می آید و موجب افزایش تعهد، نوآوری، نگرش مثبت، تعلق خاطر، کاهش تاخیر ورود و خروج، غیبت و جابجایی و… میشود به همین دلیل امروزه عـدالت سازمانی به مانند سایر متغیرهای مهم در رفتار سازمانی مانند رضایت شغلی، تعهدسازمانی و…. در متون مدیریت جایگاه ویژهای پیدا کرده است و نیز از آنجایی که افزایش عدالت سازمانی باعث افزایش کارایی، عملکرد و رضایت میگردد، و با فرایندهای حیاتی سازمانی مانند تعهد و رضایت و عملکرد سازمانی ارتباط دارد اهمیت آنها به وضوح دیده میشود سازمانهای امروزی در واقع مینیاتوری از جامعه بوده و تحقق عدالت سازمانی در آنها به منزله تحقق عدالت در سطح جامعه است. مدیران در سازمانهای امروزی نمیتوانند نسبت به این موضوع بی تفاوت باشند، چرا که عدالت به مانند سایر نیازهای انسان به عنوان یک نیاز مطرح بوده است (حسین زاده و همکاران، 1386).
بنابراین از جمله وظایف اصلی مدیریت حفظ و توسعة رفتارهای اثر بخش از جمله رفتارهای عادلانه در مدیران و احساس عدالت در کارکنان است. در فرایند توسعة رفتارهای عادلانه و مهم تر از آن شکل دادن احساس عدالت در کارکنان، شناخت چگونگی تأثیرگذاری رفتارهای مبتنی بر عدالت بر رفتارها ی سازمانی و از آن جمله تعهدسازمانی، رضایت شغلی، رفتارهای مدنی سازمانی و رفتارها ی انگیزشی کارکنان مهم میباشد (اسماعیلی، 1386).
از سویی دیگر، خشونت در محیط كار، معضلی جهانی است كه شیوع آن پیوسته در حال افزایش است (ویتینگتون و ویكر[14]، 1996) و به اشكال مختلف خود را نشان میدهد (فارینكو[15]، 2006)، كه عبارت اند از: خشونت كلامی ؛ مانند ناسزا گفتن، توهین كردن و شاخ و شانه كشیدن. خشونت فیزیكی؛ مانند آسیب رساندن، هل دادن، چاقو زدن، كتك زدن و لگد زدن و خشونت روانی؛ مانند شایعه سازی، مسخره كردن، مشاجره و مزاحمت تلفنی. البته میل به بروز خشونت در محیط های كاری به شكلهای دیگری از جمله تخریب داراییها، دزدی، درگیری، زورگویی، تجاوز به عنف، آتش افروزی عمدی و قتلهای مرتبط به كار نیز خود را نشان میدهد (فلسون[16]، 2006 ؛ مارتینكو، دوگلاس و هاروی[17]، 2006).
نظام آموزشگاهی هر کشور دستگاهی است که آینده سازان آن کشور را می سازد، چرا که کودکان و نوجوانان به عنوان آینده سازان این کشور متفکران و فیلسوفان بالقوه ای هستند که در قالب نظام آموزشی ریخته می شوند و به تبع این قالب شکل می گیرند. در عصر صنعت و نیاز به نیروی انسانی کارآزموده و متخصص زمینه ی توسعه و تعمیق آموزشی فراهم و تعلیم و تربیت به صورت مدرسه ای و سیستماتیک فراگیر شد. هم اکنون میلیونها دانشآموز در مدارس کشور مشغول به تحصیل هستند و بخش زیادی از بار مسئولیت و شکوفایی فرزندان به عهده ی مدارس و آموزش و پرورش است. در نتیجه بررسی عوامل مؤثر بر یادگیری و رضایت از تحصیل یکی از مسائل بسیار مهم و قابل تعمیق در آموزش و پرورش است و شایسته است عوامل مرتبط با یادگیری و رضایت از تحصیل بیشتر شناخته شود.
تئوری هوشهای چندگانه شیوه ای را از یادگیری و یاددهی اثربخش ایجاد می کند که می توان بوسیله آن نه تنها روش های تدریس دانشآموزان را بلکه شیوه ارزشیابی خود را با قرار دادن آنها در یک طرح درس خلاق و بهره برداری آموزشی از هشت مقوله هوشی و ذهنی متفاوت اثربخش کرد. معلم ابتدایی باید بداند که روشهای تدریس برخاسته از یک هوش روش معمولی و غیرخلاق است ولی اگر درآن روش تدریس از انواع هوشهای چندگانه استفاده کند می تواند تاًثیر به سزایی بر بهبود عملکرد معلمان و در نتیجه در یادگیری بهتر دانشآموزان داشته باشد.
از عوامل دیگری که تصور می شود بکارگیری آموزش به شیوه هوشهای چندگانه بتواند باعث افزایش آن شود، ایجاد نگرش مثبت بر رضایت از تحصیل در دانشآموزان می باشد، چرا که تحقیقات نشان داده است لذت از یادگیری می تواند در یادگیری بهتر دانشآموزان تاًثیر بسزایی داشته باشد.
1-2- بیان مسئله
سازگاری موفقیت آمیز در عصر اطلاعات و انفجار علم و فناوری مستلزم آن است که شخص برای جستجوی اطلاعات، تجزیه و تحلیل و به کاربستن آنها برای حل کردن مسائل و تصمیم گیری مناسب از توانایی و مهارتهای کافی برخوردار باشد. نسل آینده در دنیایی زندگی
خواهد کرد که به شیوة تفکر دقیق و پیچیده تری نیاز خواهد داشت تا با برخورداری از سیالی اندیشه و مهارتهای اساسی، خود را با شرایط همواره متحول زمان، سازگار کند. مطالعات اخیر نشان داده است که نه تنها هوش و استعدادهای شناختی، بلکه ویژگیهای هیجانی (به ویژه هوش هیجانی) و مهارتهای اجتماعی نیز در سازمان دهی فرایند یادگیری نقش اساسی دارند. (کلنوسکی[1]، 2002)
به اعتقاد گاردنر، نظریه ی بهره هوشی که در حدود یک قرن پیش برای پیش بینی چگونگی وضعیت تحصیلی دانشآموزان مطرح شد، از طریق آزمون های هوش و استعداد به سنجش توانمندی های کلامی، منطقی _ ریاضی و گاه فضایی افراد می پردازد. مدرسه ها به طور سنتی بر مهارت های زبانی و ریاضی یعنی همان چیزی که آن آزمون ها می سنجند، تاًکید می کنند اما این آزمون ها هیچ نشانه ای از چگونگی سایر استعدادهای فرد به دست نمی دهند؛ مثلاً مشخص نمی کنند که فرد تا چه اندازه ذوق هنری دارد، خلاق است، تعهد شهروندی دارد و خود را به رعایت اصول اخلاقی ملزم می داند و شانس موفقیت وی در زندگی شخصی و حرفهای اش چگونه است.
بر خلاف دیدگاه سنتی دربارهی هوش، یادگیری تنها از راه به کارگیری تواناییهای شناختی به دست نمی آید، بلکه دیگر انواع هوش نیز در فرایند یادگیری نقش اساسی دارند افراد در فرایند یادگیری، پردازش اطلاعات و حل کردن مسئله، برحسب نوع و سطح تواناییهای هوشی خود از راهبردهای متفاوت استفاده می کنند. برای اینکه معلم بتواند برای دانشآموزان تجارب مناسب یادگیری فراهم کند، باید استعدادهای آنان را به درستی بسنجد، سپس آنان را راهنمایی کند تا با به کاربستن حداکثر ظرفیت هوش و استعداد خود در جهت هدفهای آموزشی بکوشند. دستیابی به این اصول مستلزم آن است که در سنجش پیشرفت و عملکرد تحصیلی دانشآموزان به جای تأکید محض بر هوش کلامی زبانی و ریاضی منطقی که به سبب تفاوتهای فردی و گروهی دانشآموزان در الگوهای متفاوت هوش چندگانه گاردنر ناعادلانه است نیازها، الگوهای هوشی و راهبردهای یادگیری دانشآموزان بر اساس نظریه هوش چندگانه مورد توجه قرار نگیرد. (لزیر[2] 1992؛ 1991)
او پس از انجام دادن پژوهش های گسترده ای دربارة مسائل بیولوژیکی و فرهنگی مرتبط با فرایندهای ذهنی، هفت نوع هوش را پیشنهاد کرد که با دیدگاه سنتی هوش که بیشتر بر تواناییهای زبانی و ریاضی استوار است، تفاوت دارد. (مارنات[4] ،2003)
مدارس امروزی فضایی برای تجربه های دانشآموزان که می تواند در عملکرد بهینهی آنان در قرن بیست و یکم مثمر ثمر باشد، تدارک نمی بینند. جهت تحقق این امر علاوه بر ضرورت حمایت آموزش و پرورش، معلمان نیز باید تسلط کامل و عمیق به موضوع مورد آموزش داشته و از اینکه راههای زیادی برای یادگیری دانشآموزان وجود دارد، آگاه باشند و در طراحی روشهای مختلف و نوین جهت تطبیق با نیازهای متنوع دانشآموزان و خلق تجربه هایی که موفقیت طولانی مدت آنها را در یادگیری تضمین می کنند، کوشا باشند . ( تیلی[5]،1387)
گاردنر با اتکا به هوشهای چندگانه خود مخالف این عقیده است که تنها یک راه برای آموزش، یک راه برای علاقمندکردن شاگردان به یادگیری و یک راه برای پس دادن یادگیری های آنها وجود دارد. مطابق نظر گاردنر یادگیری واقعی هنگامی تحقق پیدا می کند که تواناییهای منحصر به فرد تک تک دانشآموزان مورد توجه قرار گیرد و شرایط لازم برای ایجاد و پرورش هر یک از مقوله های هوشی فراهم باشد؛ شاید به همین خاطر است که تئوری هوش چندگانه بر یادگیری موقعیتی درمقابل کارآموزی تأکید میکند. (تینا[6] و گاردنر 1990، ص 34)
تدریس بر اساس هوش چندگانه می تواند موجب بالا بردن رضایت، بهبودپیشرفت تحصیلی، بهبود یادگیری و یاد سپاری شود. همچنین، بسیاری از معلمان و محققان این مطلب را اظهار یا تأیید مینمایند که آموزش مبتنی برهوش چندگانه، نگرش دانشآموزان را نسبت به یادگیری بهبود میبخشد. (اسماگورنسگی[7]،1997؛کمپبل[8]،1997،1999؛دیکنسون[9]،1992؛امیگ[10]،1995؛بل فالور[11]، 2008
کاکسال ویل[12]، 2007؛کسکانونالی[13]،1998؛برمن[14]،2001؛ کادیا وابنزر[15]،2003؛ ماسن[16]،2007) و این بهبود نگرش، خود، عاملی است که در موفقیت تحصیلی دانشآموزان بسیار مؤثر میباشد (آزبورن[17]،2003، سیمپسون والیور[18]،1990). بر این اساس توجه به هوشهای چندگانه از ابعاد گوناگون میتواند واجد اهمیت باشد و آشنایی با مفهوم هوشهای چندگانه بر چگونگی نگاه ما به دنیا و دیگر مردمان ، از جمله دانش آموزان تأثیر میگذارد.
:
مطالعات متعددی نشان داده است که ترومبوز وریدی یک عارضه شایع در بیماران مبتلا به سرطان است (118،84،46،18). Turosseau برای اولین بار در سال 1865، دریافت که تومورها باعث ایجاد تغییراتی در سیستم هموستاز می شوند (102،72،67،38،20). نقش قطعی اجزای انعقادی در رشد اولیه تومور مشخص نشده است؛ به عنوان مثال رشد تومور در حیوانات دارای کمبود فیبرینوژن و نوع وحشی مشابه می باشد (74،73). به هر حال در طی متاستاز، فاکتورهای انعقادی نقش مهمی را در پایدار نگه داشتن و بقای سلولهای توموری ایفا می کنند (77،76،73،75،52،25).
از آنجایی که میوم ها نئوپلاسم[1] های خوش خیم عضلات صاف میومتریوم می باشند (59)، در این مطالعه برای اولین بار ارتباط پلی مورفیسم چندین ژن از پانل ترومبوز با خطر بروز میوم رحمی (لیومیوم یا فیبروئید)، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از جمله این ژن ها می توان به فاكتور II (پروترومبین) ، β- فیبرینوژن و بازدارنده ی فعال كننده پلاسمینوژن1(PAI-1)[2] اشاره نمود.
1-2- نئوپلاسم :
اصطلاح نئوپلاسم از دو کلمه یونانی neos به معنای جدید و plassia به معنای قالب شدن مشتق شده است. نئوپلاسم از لحاظ بالینی به دو نوع خوش خیم و بدخیم تقسیم می شود که هر دو نوع آن از رشد غیر طبیعی سلولها ایجاد می شوند (11). سارکوم[3]های رحمی یک گروه نادر از نئوپلاسم ها محسوب می شوند (104،121).
1-3- سارکوم رحمی :
سارکوم رحمی تومور نادر با منشأ مزودرمال است و 6-2% بدخیمی های رحمی را تشکیل می دهد (10). سارکوم های رحمی از لحاظ بافت شناسی به سه نوع سارکوم استرومایی اندومتری (ESS)[4]، کارسینوسارکوم (تومور مولرین مختلط بدخیمMMMT)[5] و لیومیوسارکوم (LMS)[6] طبقه بندی می شوند (21)؛ در این مطالعه پس از آشنایی با انواع لیومیوسارکوم به نوع لیومیوم خوش خیم رحمی آن پرداخته می شود.
1-3-1- لیومیوسارکوم :
لیومیوسارکوم بافت نرم تهاجمی به دست آمده از سلولهای صاف عضلانی می باشد و معمولاً منشاء آن بافت رحم و یا دستگاه گوارش است. سن متوسط درگیری در لیومیوسارکوم پائین تر از سایر سارکوم های رحمی است. شیوع بالاتر و پیش آگهی بدتر در زنان آفریقایی و آمریکایی دیده می شود. علائم بیماری کوتاه مدت است و برای بیماری اختصاصی نمی باشد این علائم شامل خونریزی واژینال، احساس درد
در ناحیه لگن و احساس توده شکمی می شوند.
5 نوع بالینی لیومیوسارکوم وجود دارد که عبارتند از: (1) لیومیوسارکوم میکسوئیدی[7]؛ (2) لیومیوبلاستوم[8]؛ (3) لیومیوماتوز داخل وریدی[9]؛ (4) لیومیوماتوز منتشر صفاقی[10]؛ (5) لیومیوم خوش خیم رحمی[11] (9).
1-4- میوم ها :
میوم ها تومورهای خوش خیم و تك كلونی سلولهای عضله صاف دیواره رحم می باشند. میوم علاوه بر عضله صاف، از اجزای ماتریکس خارج سلولی شامل کلاژن، پروتئوگلیکان و فیبرونکتین نیز تشکیل شده است. میوم شایع ترین تومور جامد لگن در زنان است که منجر به بروز علائم در 25% زنان در سنین باروری می شود. با توجه به اینکه میوم می تواند در بسیاری از زنان بدون علامت باشد، شیوع واقعی آن تا بیش از 70% تخمین زده می شود (70). میوم ها از رشد بیش از حد عضلات صاف و بافت همبند در رحم بوجود می آیند (33).
دو مؤلفه در پیشرفت میوم وجود دارد؛ (1) تبدیل سلولهای عضلانی طبیعی به سلولهای عضلانی غیر طبیعی و (2) رشد آنها به تومورهای بالینی قابل تشخیص که مورفولوژیشان مشابه سلولهای عضله صاف میومتریوم طبیعی است. میوم ها ممکن است دارای یک یا چند جهش باشند و به صورت عقده های توموری با اندازه های مختلف (که به عضله صاف دیواره میومتریوم متصل شده اند) دیده شوند. میوم ها با مقادیر مختلفی از فیبروز های بافت همبند خارج سلولی احاطه شده اند. یافته های میکروسکوپی نشان می دهند که میوم ها از سلولهای ستاره ای شکل ماهیچه صاف تشکیل شده اند (14).
تشخیص فاکتورها و مکانیسم های مولکولی درگیر در تبدیل سلولهای میومتریوم طبیعی به سرطانی در سطح سلولی ناشناخته مانده است. چندین مطالعه در سطح ژنومیک نیز شواهدی را مبنی بر وجود محیط مولکولی تغییریافته میوم در مقایسه با میومتریوم طبیعی نشان می دهد؛ که می توان آنها را بعنوان بیومارکر های دخیل در روند رشد میوم مورد ارزیابی قرار داد (65). ررسی کلی الگوی بیان ژن مربوط به میوم رحمی [12](ULMs) نشان می دهد که صدها ژن، از جمله ژن هایی که دارای نقش های کاربردی در تکثیر سلولی، تمایز و تولید ماتریکس خارج سلولی هستند، دچار بی نظمی می باشند (122).
1-4-1- طبقه بندی میوم ها :
میوم ها براساس محل قرارگیریشان در رحم طبقه بندی می شوند. میوم های زیر سروزی[13]، دقیقاً در زیر ناحیه سروز رحم قرار گرفته اند و ممکن است دارای پایه و یا بدون پایه باشند. میوم های درون دیواره[14] ای عمدتاً در داخل ضخامت میومتریوم یافت می شود، اما ممکن است حفره رحم را از حالت طبیعی خارج کنند. میوم های زیر مخاطی[15] زیر مخاط رحم (اندومتریوم) قرار گرفته اند و مانند میوم زیرسروزی، ممکن است دارای پایه و یا بدون پایه باشند. 95% لیومیوم ها از نوع تومورهای زیرسروزی و درون دیواره ای می باشند و 5٪ باقیمانده به صورت زیر مخاطی ظاهر می شوند (شکل 1-1) (69).
شکل (1-1). محل قرار گیری میوم ها در رحم (34)
عوارض بالینی میوم، که احتمالاً با محل قرارگیری آن در رحم مرتبط است، می تواند با طیفی از علائم، از جمله درد شکمی شدید، بی اختیاری ادرار و یبوست همراه باشد. میوم ممکن است منجر به ناباروری، سقط های خود به خودی، زایمان زودرس و یا سخت زایی شود (99).
1-4-2- شیوع میوم در ایران :
در مطالعه ای که از نظر محل قرارگیری میوم در زنان مبتلا صورت گرفت، 5/42 درصد از زنان میوم داخل دیواره ای، 7/36 درصد میوم زیرسروزی، 4/3 درصد میوم زیرمخاطی، 9/14 درصد هر دو نوع میوم درون دیواره ای و زیرسروزی و نهایتاً 2/2 درصد از زنان، هر دو نوع میوم زیرسروزی و زیر مخاطی را داشتند (4).
1-4-3- عوامل خطرزا :
مطالعات گسترده ای در حال انجام هستند تا اثرات عواملی که بر رشد و پیشرفت میوم ها ی رحمی دخیلند را مشخص کند. عوامل خطر شامل افزایش سن، چاقی، رژیم غذایی، ورزش، ضد بارداریهای خوراکی، سن شروع اولین قاعدگی، سابقه خانوادگی، تفاوت های نژادی و غیره می باشند.
1-4-3-1- افزایش سن :
تحقیقات نشان می دهد که با افزایش سن به خصوص در 40 سالگی، شیوع میوم افزایش می یابد. عوامل هورمونی مرتبط با قبل از یائسگی ممکن است تنظیم کننده های مهم برای پیشرفت میوم در اواخر سال های باروری باشد (78).
ازشخصیت[1] تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که هر کدام بر یک نظریهی ویژه مبتنی است(شولتز[2]، 1389). صاحب نظران، قدیمیترین طبقهبندی تیپ شخصیتی را به بقراط و جالینوس ازحکمای یونان باستان نسبت دادهاند. بقراط شخصیت افراد را تحت تاثیر چهار خلط(مایع) یعنی خون، بلغم، صفرا و سودا تصور میکرد(کریمی، 1378). بقراط معتقد بود براساس این چهار خلط و از زیادی یا تسلط یکی از این مایعات بدنی است که تیپهای مختلف شخصیت یعنی تیپ شخصیتی دموی، بلغمی، صفراوی و سودایی بوجود میآیند(حق شناس، 1390). ویژگیهای عمومی شخصیت در زندگی روزمره، به صفاتی پایدار در طی زمان باز میگردد که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی نکرده و به ماهیت وجودی فرد اشاره دارد. در ابتدای سدهی بیستم زیگموند فروید[3] بر تجارب پنج سال اول عمر انسان به عنوان پایهگذار ویژگیهای شخصیتی در دوران پس از آن تأکید دارد، درحالی که پیشگامان نظریهی شخـصیتی وجودگرا و انسانگرا، نظری برخلاف آن داشتند. این فرایند با انقلاب سومی درحوزهی شخصیت شناسی روبه رو شد. در واقع نظریهی عاملی شخصیت، به اهمیت تأثیر فرایند رشد، شرایط متفاوت محیطی در توسعه و رشد ویژگیهای فردی و انگیزشها و نیازهای روزمره برای بروز ویژگیهای شخصیتی تأکید دارد(حق شناس، 1390). به هر صورت، در روانشناسی امروز دیدگاههای نه چندان متعدد اما متفاوتی از شخصیت وجود دارد. یکی از این رویکردهایی که نزد اهل فن از مقبولیت نسبی برخوردار است، نظریه عاملی شخصیت است(گروسی، 1380). پژوهش حاضر به یکی از جدیدترین طرحهای عاملی شخصیت میپردازد. چارلز ای. اسپیرمن[4] از شروع کنندههای طرحهای عاملی شخصیت بوده(شولتز، 1389). فرض بنیادین نظریههای عاملی همان گونه که در نظریهی بقراط آمده، از نظر علی، تقدم را به ویژگی صفات میدهد. سرانجام این نظریه برتأثیرات نهفتهی وراثتی، جنبههای فیزیولوژیک و روانشناختی، أعم از اکتسابی و مادرزادی، درشکلگیری صفات و ویژگیهای شخصیتی[5] تأکید میورزد. تاریخچهی نظریههای عاملی به کارهای پژوهشی و بالینی “گوردن آلپورت[6]”(1967-1897) باز میگردد. او بر این باور بود که ویژگیهای شخصیتی، بنیادیترین واحدهای شخصیت هستند که بر پایه ویژگیهای سیستم عصبی مرکزی استوارند. این ویژگیها قواعدی را برای برخورد فرد با محیط پیرامون او تعیین میکنند که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی ندارد. او ویژگیهای شخصیتی را برپایهی سه عامل؛ فراوانی، شدت و موقعیت تعریف میکند. آلپورت ویژگیها یا خصلتهای شخصیت را به سه نوع اساسی[7]، مرکزی[8] و ثانویه[9] تقسیم کرده است(پروین و جان، 2001).
کتل به تحلیل و طبقهبندی مفصلی دربارهی صفات شخصیت دست زده است. صفات عواملی شخصیتی هستند که با روش تحلیل عاملی از تودهی انبوهی از اندازهگیریهای انجام گرفته بر روی آزمودنیها استخراج شده است. صفات گرایشهای واکنشی نسبتا پایدار یک شخص هستند و واحدهای بنیادی شخصیت فرد را تشکیل میدهند. کتل صفات را به دو دسته صفات عمقی و صفات سطحی طبقهبندی کرده
است. صفات عمقی از نظر او با ثبات و پایدار هستند و عناصر اساسی شخصیت فرد را تشکیل میدهند. پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت وی بر این اساس تدوین شده است(کوپر، 1998). گرچه کتاب شخصیت آلپورت نخستین کار در زمینهی عامل شناسی شخصیت است اما کارهای “هانس جی آیزنک[10]” (1997-1916) که برگرفته از پژوهشهای فیزیولوژیست روسی، پاولف[11] بود بعدها شهرت و محبوبیت بیشتری پیدا کرد. آیزنک از روش تحلیل عوامل برای نشان دادن ویژگیهای شخصیتی استفاده کرد. روش تحلیل عوامل[12]، برضرایب همبستگی بین نشانههای زیرساخت یک عامل با آن عامل مبتنی است. از سوی دیگر، ضرایب همبستگی بین نشانهها نیز دراین محاسبه مورد نظر قرار میگیرند. درواقع، نخست میان گروهی ازنشانهها ارتباط پیدا میشود و سپس هر یک از این نشانهها با عنصر بالاتری، ارتباط قابل فهم و معنی داری را نشان خواهد داد. وی این عنصر بالا دست را “سوپرفاکتور” نامید(حق شناس، 1390). آیزنک دو ویژگی (سوپرفاکتور) عصبیت[13] (روان نژندی یا بی ثباتی هیجانی نیز نامیده شده است) و برونگرایی را در دو محور عمود بر هم قرار داد که در هر ربع آن میتوان نشانههای شخصیتی را جای داد(پروین و جان، 2001). دو محور برونگرایی ـ درونگرایی و بیثباتی ـ باثباتی هیجانی که عمود برهم قرار گیرند میتوانند صفات مختلف شخصیت را توضیح دهند. بدین ترتیب بود که یکی از مهمترین نظریههای شخصیت در دهه 1950 پایهگذاری شد و چنین زیربنای تاریخی موجب پیدایش نظریهی پنج عاملی شخصیت است(حق شناس، 1390). نظریهی پنج عاملی شخصیت که به پنج عامل بزرگ[14] نیزمعروف است، ازسوی دو روانشناس به نام کاستا[15] و مک کری[16] در اواخر دههی 80 میلادی ارائه شد و در اوایل دههی 90 مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت که زیربنای این نظریه در درجه اول کارهای آیزنک بود. پنج عامل اصلی یا بزرگ عبارتند از روان نژندی ( N ) که عصبیت یا بیثباتی هیجانی نیز نامیده شده، برونگرایی[17]( E )، بازبودن به تجربه[18]( O )، توافق[19]( A ) و وجدانی بودن[20]( C )(حق شناس، 1390). مدل زیستی روانی اجتماعی کلونینجر[21] از شخصیت شامل ابعاد روانی ـ زیست شناختی سرشت و منش است. ابعاد سرشتی تصور میشود که از نظر ژنتیکی مستقل از یکدیگر، به طور متوسط ارثی و در طول زمان پایدار و باثبات باشند و پاسخهای هیجانی خودکار هستند. ابعاد منش بر پایه تئوریهای رشد اجتماعی، شناختی و شخصیت استوار هستند و تفاوتها در سن بطور متوسط تحت تأثیر یادگیری اجتماعی ـ فرهنگی قرار دارد و از نظر کلونینجر هریک از این جنبههای شخصیت با یکدیگر در تعامل هستند(سانگ[22] و همکاران، 2002).
با توجه به همهی آنچه که در خصوص شخصیت و نظریههای مرتبط با آن ذکر گردید به دلیل تعامل فرد با محیط و تأثیرگذاری و تأثیرپذیری حاصل از این ارتباط، محقق به دنبال ویژگیهایی است که تحت تأثیر عوامل محیطی در ساختار شخصیت فرد بوجود میآید. بنابراین در پی این هدف به دیدگاه کلونینجر در زمینه سرشت با اساس وراثتی و علی الخصوص منش که با زمینهای اکتسابی بیشتر ویژگیهایی را که تحت تأثیر عوامل محیطی در ساختار شخصیت فرد به وجود میآید پرداخته شده است.
2ـ1 بیان مسئله
دیدگاه کلونینجر با تأکید بر پارامترهای زیستشناختی، یک چارچوب نظری محکم در مورد شخصیت پدید آورده است که هم شخصیت بهنجار و هم شخصیت نابهنجار را در بر میگیرد. بر اساس این دیدگاه شخصیت از اجزای سرشت و منش تشکیل شده است(کلونینجر،1991،1987). سرشت اساس وراثتی هیجانات و یادگیریهایی است که از طریق رفتارهای هیجانی و خودکار کسب میشود و به عنوان عادات قابل مشاهده در اوایل زندگی فرد دیده میشود و تقریباً در تمام طول زندگی ثابت باقی میماند(کاپلان و سادوک، 2003). کلونینجر (1991،1987) در مدل عصبی ـ زیستی خود مطرح کرده است که سامانههای سرشتی در مغز دارای سازمان یافتگی کارکردی[23] و متشکل از سامانههای متفاوت و مستقل از یکدیگر برای فعالسازی، تداوم و بازداری رفتار در پاسخگویی به گروههای معینی از محرکها هستند. وی چهار بعد نوجویی( NS )[24] ، آسیب پرهیزی( HA )[25] ، پاداش وابستگی( RD )[26] و پشتکار( P )[27] را برای سرشت معرفی کرد. فعالسازی رفتاری در پاسخ به محرکهای نو[28] و نشانههای پاداش و رهایی از تنبیه است. بنابراین تفاوتهای فردی در چنین قابلیتی، نوجویی نامیده میشود. بازداری رفتاری در پاسخ به محرکهای تنبیه یا نبودن پاداش است. تفاوتهای فردی در قابلیت وقفه یا بازداری رفتاری[29]، آسیب پرهیزی نامیده میشود. از سوی دیگر رفتاری که با پاداش تقویت میشود، معمولاً تا مدتی پس از قطع پاداش ادامه مییابد. کلونینجر، تفاوتهای فردی در تداوم پاسخ پس از قطع پاداش را پاداش وابستگی نامگذاری کرد. بدین ترتیب کلونینجر سه بعد را که هر یک دارای چهار مقیاس فرعی هستند به علاوه بعد چهارم یا پشتکار که فاقد زیر مقیاس است در قسمت سرشت معرفی کرد( کلونینجر، 1991،1987). منش نیز شامل دریافتهای منطقی درباره خود، دیگران و دنیا است و بیشتر ویژگیهایی را شامل میشود که تحت تأثیر عوامل محیطی در ساختار شخصیت فرد به وجود میآید. کلونینجر(1994) سه بعد خودراهبری[30]( SD )، خودفراروی[31]( ST ) و همکاری[32]( C ) را برای منش در نظر میگیرد. بعد خودراهبری بر پایهی پنداشت از خویشتن به عنوان یک فرد مستقل و دارای زیر مجموعههای وحدت، احترام، عزت، تأثیربخشی، رهبری و امید تعریف شده است. همچنین بعد همکاری بر پایهی پنداشت از خویشتن به عنوان بخشی از جهان انسانی و جامعه قرار دارد که از آن حس اجتماعی، رحم و شفقت، وجدان و تمایل به انجام امور خیریه مشتق میشود. خودفراروی بر پایه مفهومی از خویشتن به عنوان بخشی از جهان و منابع پیرامون آن مطرح شده است که با پندارهای حضور رازگونه، ایمان مذهبی و متانت و صبوری غیرمشروط همراه است(کلونینجر و شوراکیک[33]، 2005).
update your browser!