نظام آموزشگاهی هر کشور دستگاهی است که آینده سازان آن کشور را می سازد، چرا که کودکان و نوجوانان به عنوان آینده سازان این کشور متفکران و فیلسوفان بالقوه ای هستند که در قالب نظام آموزشی ریخته می شوند و به تبع این قالب شکل می گیرند. در عصر صنعت و نیاز به نیروی انسانی کارآزموده و متخصص زمینه ی توسعه و تعمیق آموزشی فراهم و تعلیم و تربیت به صورت مدرسه ای و سیستماتیک فراگیر شد. هم اکنون میلیونها دانشآموز در مدارس کشور مشغول به تحصیل هستند و بخش زیادی از بار مسئولیت و شکوفایی فرزندان به عهده ی مدارس و آموزش و پرورش است. در نتیجه بررسی عوامل مؤثر بر یادگیری و رضایت از تحصیل یکی از مسائل بسیار مهم و قابل تعمیق در آموزش و پرورش است و شایسته است عوامل مرتبط با یادگیری و رضایت از تحصیل بیشتر شناخته شود.
تئوری هوشهای چندگانه شیوه ای را از یادگیری و یاددهی اثربخش ایجاد می کند که می توان بوسیله آن نه تنها روش های تدریس دانشآموزان را بلکه شیوه ارزشیابی خود را با قرار دادن آنها در یک طرح درس خلاق و بهره برداری آموزشی از هشت مقوله هوشی و ذهنی متفاوت اثربخش کرد. معلم ابتدایی باید بداند که روشهای تدریس برخاسته از یک هوش روش معمولی و غیرخلاق است ولی اگر درآن روش تدریس از انواع هوشهای چندگانه استفاده کند می تواند تاًثیر به سزایی بر بهبود عملکرد معلمان و در نتیجه در یادگیری بهتر دانشآموزان داشته باشد.
از عوامل دیگری که تصور می شود بکارگیری آموزش به شیوه هوشهای چندگانه بتواند باعث افزایش آن شود، ایجاد نگرش مثبت بر رضایت از تحصیل در دانشآموزان می باشد، چرا که تحقیقات نشان داده است لذت از یادگیری می تواند در یادگیری بهتر دانشآموزان تاًثیر بسزایی داشته باشد.
1-2- بیان مسئله
سازگاری موفقیت آمیز در عصر اطلاعات و انفجار علم و فناوری مستلزم آن است که شخص برای جستجوی اطلاعات، تجزیه و تحلیل و به کاربستن آنها برای حل کردن مسائل و تصمیم گیری مناسب از توانایی و مهارتهای کافی برخوردار باشد. نسل آینده در دنیایی زندگی
خواهد کرد که به شیوة تفکر دقیق و پیچیده تری نیاز خواهد داشت تا با برخورداری از سیالی اندیشه و مهارتهای اساسی، خود را با شرایط همواره متحول زمان، سازگار کند. مطالعات اخیر نشان داده است که نه تنها هوش و استعدادهای شناختی، بلکه ویژگیهای هیجانی (به ویژه هوش هیجانی) و مهارتهای اجتماعی نیز در سازمان دهی فرایند یادگیری نقش اساسی دارند. (کلنوسکی[1]، 2002)
به اعتقاد گاردنر، نظریه ی بهره هوشی که در حدود یک قرن پیش برای پیش بینی چگونگی وضعیت تحصیلی دانشآموزان مطرح شد، از طریق آزمون های هوش و استعداد به سنجش توانمندی های کلامی، منطقی _ ریاضی و گاه فضایی افراد می پردازد. مدرسه ها به طور سنتی بر مهارت های زبانی و ریاضی یعنی همان چیزی که آن آزمون ها می سنجند، تاًکید می کنند اما این آزمون ها هیچ نشانه ای از چگونگی سایر استعدادهای فرد به دست نمی دهند؛ مثلاً مشخص نمی کنند که فرد تا چه اندازه ذوق هنری دارد، خلاق است، تعهد شهروندی دارد و خود را به رعایت اصول اخلاقی ملزم می داند و شانس موفقیت وی در زندگی شخصی و حرفهای اش چگونه است.
بر خلاف دیدگاه سنتی دربارهی هوش، یادگیری تنها از راه به کارگیری تواناییهای شناختی به دست نمی آید، بلکه دیگر انواع هوش نیز در فرایند یادگیری نقش اساسی دارند افراد در فرایند یادگیری، پردازش اطلاعات و حل کردن مسئله، برحسب نوع و سطح تواناییهای هوشی خود از راهبردهای متفاوت استفاده می کنند. برای اینکه معلم بتواند برای دانشآموزان تجارب مناسب یادگیری فراهم کند، باید استعدادهای آنان را به درستی بسنجد، سپس آنان را راهنمایی کند تا با به کاربستن حداکثر ظرفیت هوش و استعداد خود در جهت هدفهای آموزشی بکوشند. دستیابی به این اصول مستلزم آن است که در سنجش پیشرفت و عملکرد تحصیلی دانشآموزان به جای تأکید محض بر هوش کلامی زبانی و ریاضی منطقی که به سبب تفاوتهای فردی و گروهی دانشآموزان در الگوهای متفاوت هوش چندگانه گاردنر ناعادلانه است نیازها، الگوهای هوشی و راهبردهای یادگیری دانشآموزان بر اساس نظریه هوش چندگانه مورد توجه قرار نگیرد. (لزیر[2] 1992؛ 1991)
او پس از انجام دادن پژوهش های گسترده ای دربارة مسائل بیولوژیکی و فرهنگی مرتبط با فرایندهای ذهنی، هفت نوع هوش را پیشنهاد کرد که با دیدگاه سنتی هوش که بیشتر بر تواناییهای زبانی و ریاضی استوار است، تفاوت دارد. (مارنات[4] ،2003)
مدارس امروزی فضایی برای تجربه های دانشآموزان که می تواند در عملکرد بهینهی آنان در قرن بیست و یکم مثمر ثمر باشد، تدارک نمی بینند. جهت تحقق این امر علاوه بر ضرورت حمایت آموزش و پرورش، معلمان نیز باید تسلط کامل و عمیق به موضوع مورد آموزش داشته و از اینکه راههای زیادی برای یادگیری دانشآموزان وجود دارد، آگاه باشند و در طراحی روشهای مختلف و نوین جهت تطبیق با نیازهای متنوع دانشآموزان و خلق تجربه هایی که موفقیت طولانی مدت آنها را در یادگیری تضمین می کنند، کوشا باشند . ( تیلی[5]،1387)
گاردنر با اتکا به هوشهای چندگانه خود مخالف این عقیده است که تنها یک راه برای آموزش، یک راه برای علاقمندکردن شاگردان به یادگیری و یک راه برای پس دادن یادگیری های آنها وجود دارد. مطابق نظر گاردنر یادگیری واقعی هنگامی تحقق پیدا می کند که تواناییهای منحصر به فرد تک تک دانشآموزان مورد توجه قرار گیرد و شرایط لازم برای ایجاد و پرورش هر یک از مقوله های هوشی فراهم باشد؛ شاید به همین خاطر است که تئوری هوش چندگانه بر یادگیری موقعیتی درمقابل کارآموزی تأکید میکند. (تینا[6] و گاردنر 1990، ص 34)
تدریس بر اساس هوش چندگانه می تواند موجب بالا بردن رضایت، بهبودپیشرفت تحصیلی، بهبود یادگیری و یاد سپاری شود. همچنین، بسیاری از معلمان و محققان این مطلب را اظهار یا تأیید مینمایند که آموزش مبتنی برهوش چندگانه، نگرش دانشآموزان را نسبت به یادگیری بهبود میبخشد. (اسماگورنسگی[7]،1997؛کمپبل[8]،1997،1999؛دیکنسون[9]،1992؛امیگ[10]،1995؛بل فالور[11]، 2008
کاکسال ویل[12]، 2007؛کسکانونالی[13]،1998؛برمن[14]،2001؛ کادیا وابنزر[15]،2003؛ ماسن[16]،2007) و این بهبود نگرش، خود، عاملی است که در موفقیت تحصیلی دانشآموزان بسیار مؤثر میباشد (آزبورن[17]،2003، سیمپسون والیور[18]،1990). بر این اساس توجه به هوشهای چندگانه از ابعاد گوناگون میتواند واجد اهمیت باشد و آشنایی با مفهوم هوشهای چندگانه بر چگونگی نگاه ما به دنیا و دیگر مردمان ، از جمله دانش آموزان تأثیر میگذارد.
فرم در حال بارگذاری ...