انسان پیوسته کوشیده است هستی و رویدادهای جهان پیرامون خویش را تعریف کرده و در جستجوی پاسخ پرسش های خویش برآید. تصویری که ما از جهان داریم معمولا توسط دانش و عقیده ما شکل گرفته است. در این زمینه و در ارتباط با پدیده های پیرامونی خود گاهی پیش می آید که برای دوره ای احساس تنهایی می کنیم، اینکه چرا پدیده ای به نام تنهایی وجود دارد، اساسا یک پرسش هستی شناختی است و درست است که می توان عواملی که در این احساس نقش دارند و یا عوامل اجتماعی که موجب تقویت این احساس می شوند را شناسایی کرد اما هرگز نمی توان چگونگی تجربه این احساس را وزن کرد، اندازه گرفت و یا مقایسه کرد(پرلمن و پپلو [1]،1982).
نوجوان نوعی احساس تنهایی داشته و همین امر موجب میشود كه با خود بگوید هیچكس فكر و احساس مرا ندارد. نتیجه چنین احساسی موجب احساس رضایت از خود در نوجوان است. در ابتدای بلوغ نوجوان به درستی نمیداند كه كیست و از زندگی چه میخواهد. برای اینكه او بتواند به وحدت هویت خویش برسد، زمان لازم دارد. این زمان فاصلهای میان آغاز بلوغ تا شروع زندگی شغلی و پایان تحصیلات یا زمان ازدواج و آغاز زندگی خانوادگی است. این زمان در گروههای مختلف اجتماعی و فرهنگهای مختلف كم و زیاد میشود. در این راستا، و در
ارتباط با احساس تنهایی، متغیری که از اهمیت برخوردار است، مساله هویت و تعهد به هویت در زمان احساس تنهایی است. اهمیت موضوع «هویت» و بحرانهای ناشی از بی هویتی و به تبع آن تعهد هویت یکی از مسائل بسیار مهم در جامعه شناخته می شود. تعهد هویت، یكی از مهمترین مسائل و چالش های پیش روی جوامع در حال توسعه در طی فرآیند جهانی شدن و جهانی سازی خواهد بود و پرداختن به این مقوله در ارتباط با احساس تنهایی ضرورتی اجتناب ناپذیر می نماید(همان منبع).
همچنین، نوع ابراز وجود فرد در زمان احساس تنهایی متغیر دیگری است که پرداختن به آن از اهمیت بسزایی برخوردار است. در شرایطی که فرد ابراز وجود سالم و مثبتی دارد، بر اساس یک منطق و دلیل از موضع خود دفاع میکند. و علاوه بر اینکه به حقوق دیگران احترام میگذارد، از حقوق خود نیز دفاع میکند و نمیگذارد فدای خواستههای دیگران شود. چنین فردی درباره زندگی خودش تصمیم میگیرد، برای تصمیمگیری بهتر از دیگران کمک میخواهد، ولی تصمیم نهایی را خودش میگیرد، به میل خود شغلش را انتخاب میکند. ابراز وجود کردن میزان برابری انسانها را افزایش میدهد و به فرد امکان میدهد تا به سود خود اقدام کند و بدون اضطراب روی پای خود بایستد و احساسات خود را صادقانه و خیلی راحت ابراز کند(برگونو و شیخ[2]،2004).
از سویی، ابراز وجود به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است . یعنی این كه عقاید، ا فكار ، باورها و احساسات ما و دیگر افراد از نظر اهمیت برابرند. به نوعی همه ما مستحق دریافت احترام از طرف دیگران هستیم و این در صورتی محقق است كه فرد برای خود حرمت قائل باشد و به عقاید و آرمان های خود ایمان داشته باشد(هرمزی نژاد و همکاران، 1379). عدم احترام به عقاید خود و دیگران می تواند فرد را با چالش روبرو نموده مشکلات عدیده ای را برای وی بوجود آورد. از جمله پیامد های احترام به عقاید خود و دیگران، خود کم بینی است. این مساله سبب می شود تا فرد در مقابل دیگران ارزش های وجود خود را ناچیز دانسته و به تبع آن در جمع احساس کمبود نموده و برای فرار از این مشکل جمع را ترک نموده و در نتیجه تنها شود. لذا در این راستا، تنها شدن حس تنهایی را به دنبال داشته و در اذای آن ناراحتی های فراوانی را تحت تاثیر این حس تجربه خواهد نمود که اثرات مخربی بر شخصیت فرد می گذارد(همان منبع).
تعامل با افراد دیگر از نیازهای اصلی انسان به عنوان موجودی اجتماعی به ویژه در بین دانشجویان است. تحقیقات نشان می دهد که تجربه تنهایی مسئله ای جهانی است که همه انسانها کم و بیش آن راتجربه کرده اند. افراد در همه فرهنگها، نژادها، طبقات اجتماعی، سنین و زمانها احساس تنهایی راتجربه می کنند. با این حال در متون علمی و تحقیقاتی روان شناسی به این سازه کمتر توجه شده است(همان منبع). احساس تنهایی تجربه نا خوشایند مانند تفکر فرد مبنی بر متمایز بودن از دیگران است که با مشکلات رفتاری قابل مشاهده مانند اندوه، عصبانیت و افسردگی و بحران هویت و نداشتن قاطعیت همراه بوده و ناهماهنگی بین انتظارات و آرزوها را در روابط اجتماعی نشان می دهد و در رفتارهای نظیر اجتناب از ارتباط با دیگران نمود می یابد(الهاگین[3]،2004). به عقیده ی دان و بایدوز[4](2007)، احساس تنهایی یکی از مشکلات شایع دوران جوانی است که می تواند روابط اجتماعی فرد را نامتعادل سازد و او را درگیر مشکلات عاطفی و روانی- اجتماعی نماید. این اتفاق می تواند مشکلاتی اساسی را در آینده پدید آورد. بنابراین، اگر فرد احساس تنهایی نماید، به تبع آن و به دلیل اینکه نمی تواند با دیگران ارتباط برقرار نماید دچار افسردگی شده و افسردگی پیامد هایی از جمله افکار خود کشی را به دنبال خواهد داشت(رایت[5]، 2005).
شادکامی[1]، خوشحالی، خرسندی و خشنودی کلماتی هستند که از نقطه نظر ادبی، تقریباً دارای بار معنایی مشترکی می باشند، اما از دیدگاه روان شناختی هر کدام پیام متفاوتی را ارائه می دهند.
شادکامی از مهمترین نیازهای روانی بشر است که تاثیر عمده ای بر شکل گیری شخصیت و سلامت روان دارد. بالندگی، سرزندگی و نشاط روانی انسان به دلیل تأثیرقابل ملاحظه ای كه بر تمامی جنبه های شخصیتی انسان وچگونگی بروز و ظهور رفتارهای مختلف او دارد، همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. از هنگامی که مارتین سلیگمن[2] (2002) رویکرد “روان شناسی مثبت نگر[3] ” را به جامعه روان شناسی معرفی نمود، حدود دوازده سال می گذرد و در این مدت کوتاه شاهد به وجود آمدن یک مکتب جدید با نظریه ها، پدیده ها و مفاهیم مختلف بوده ایم. اگرچه این مفاهیم و اصطلاحات امروزی از ابتدای پیدایش دانش بشری، توسط فیلسوفان و دانشمندان یونانی، هندی و ایرانی مورد بحث و چالش بسیار قرار گرفته اند، اما سلیگمن و همکارانش با استفاده از روش علمی و طبقه بندی مفاهیم توانستند مجموعه کاملی از این کلمات را در یک مکتب جدید فکری با عنوان رویکرد مثبت نگر معرفی نمایند.
در سال 2002 میلادی، مارتین سلیگمن (2002) با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم «اودایمونیا[4]» ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. . ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است (سلیگمن، 2002).
در طی سال های اخیر، بررسی تجربه شادكامی نیزتوسط روان شناسان و جامعه شناسان افزایش یافته است و روان شناسان علاقمند به حیطه روان شناسی مثبت نگر،توجه خود را بر منافع بالقوه احساس های مثبت، نظیراحساس شادكامی معطوف كرده اند؛ چرا كه می توان به آن، به عنوان یكی از مؤلفه های سلامت روان نگاه كرد.
درهر جامعه ای ،قسمتی از برنامه ریزی برای داشتن آینده ای مطلوب و کارآ در آموزش و پرورش آن جامعه صورت می پذیرد .جایی که جوانه های امید و نشاط هر جامعه ای در آن رشد می نماید و بدون تردید اگر دانش آموزان که سرشار از نیرو و ظرفیت های بکر هستند از سلامت روان و نشاط و طراوت فکری و جسمی برخوردار باشند ،نقش تعیین کننده ای درتعیین سرنوشت آینده ی جامعه خود دارند.
برنامهریزان و دست اندرکاران و مسئولین جامعه با حمایت هایی که از نسل در حال رشد خواهند داشت می توانند موجب افزایش سلامت روان افراد شده و استعداد های درونی آنان را شکوفا کنند.لذا پژوهش حاضر به دنبال آن است تا رابطه احساس پیوستگی ونارسایی
هیجانی با شادکامی را مورد بررسی قرار دهد.
1-2 بیان مسئله
یکی از نعمات الهی که خداوند به انسان عنایت فرموده ، نعمت سلامتی است که یکی از ابعاد آن بعد روانی است. از نیازهای روانی انسان ،که اهمیت زیادی دارد ،شادی و نشاط در زندگی است .شادی به زندگی معنا می بخشد و موجب نشاط روحی و سلامتی و افزایش توانایی می شود. انسان شاد می تواند قله های موفقیت را طی نماید و در اجتماع نقش سازنده ای داشته باشد.
شادی و نشاط ،از جمله حالتهای فراگیر شخصیت انسان است که برنگرش ها، باورها، احساسات و رفتار او تاثیر شگرفی می گذارد و می تواند همه جنبه های شخصیت او را در حال و آینده، دستخوش تغییر و تحول کند (گلدبرک [5]،2000،به نقل از اکسیان،1383).
شادکامی[6] به عنوان یکی از مهمترین نیازهای بشر همیشه ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. شادکامی، حالت خوشحالی و سرور (هیجانات مثبت)، راضی بودن از زندگی و فقدان افسردگی واضطراب (هیجانات منفی) است (آرگایل[7] ،2001). رجاس[8] (2007) شادکامی را به عنوان مجموعه ای از عواطف و نوعی ارزیابی شناختی از زندگی تعریف می کند. وی آن را درجه ای از کیفیت زندگی افراد میداند که به طورکلی مثبت ارزیابی می شود. افراد شاد، خود را به عنوان دارندگان ویژگی های مثبت می بینند که به وقایع زندگیشان کنترل دارند.
شادکامی پیامدهای مثبتی بر سبک زندگی و موفقیت تحصیلی افراد دارد و میل به انجام رفتارهایی که با موفقیت تحصیلی مرتبط هستند را افزایش می دهد. این توضیح ریشه در مطالعات بسیاری دارد که بیان کرده اند شادکامی به فعالیتهای جذاب و تولید کننده منجر می شود . شادکامی به عنوان یک عاطفه مثبت می تواند روابط بین فردی را تسهیل کرده و پیامدهای مثبت گسترده ای بر شناخت، سطح فعالیت اجتماعی و سلامتی داشته باشد (علی پور و همکاران ،1389).
با توجه به اهمیت تاثیر شادکامی برحیطه های مختلف زندگی، بحث پیرامون روشهای ایجاد و افزایش شادکامی ضروری می نماید. تحقیقات زیادی در زمینه ی تشخیص صفات افراد شادکام صورت گرفته که برخی صفات از قبیل روابط اجتماعی ، خود کنترلی، عزت نفس و … برای افراد شاد تشخیص داده اند . آلبر کستن[9] (2003) معتقد است که تجربه استرس، احساس شادکامی را کاهش می دهد یعنی هرچه فرد استرس بیشتری را تجربه نماید.از میزان شادکامی او کاسته می شود و سلامت روان را تهدید می کند. در سالهای اخیر ،اعتقاد براین است که درنظر داشتن شادی و طراحی برنامه هایی برای شاد بودن، باعث افزایش شادمانی می شود و غالبا شادکامی توام با کارکرد مطلوب و سلامتی روانی همراه بوده و با احساس پیوستگی در ارتباط می باشد.
احساس پیوستگی[10] سازه ای است که توسط آنتونوسکی[11] (1993) برای نشان دادن مقابله موفقیت آمیز دربرابر فشارزاهای زندگی بیان شده است . آنتونوسکی (1993) احساس پیوستگی را به عنوان سازه ای تعریف کرده است که جهت گیری کلی فرد و احساس اعتماد و پویایی مداوم و فراگیر را در زندگی و دنیای پیرامون وی نشان می دهد. احساس پیوستگی باعث می شود فرد تحریکات درونی و بیرونی دریافت شده را در زندگی سازمان یافته تر ،قابل پیش بینی تر و توضیح پذیر تر درک نماید. به بیان ساده تر، احساس پیوستگی به ادراک و احساسات فرد اشاره می کند که زندگی برای او قابل درک، کنترل پذیر و پرمعنی است. آنتونوسکی (1993) معتقد است احساس پیوستگی در طول دوران کودکی و نوجوانی رشد می کند و این رشد تا 30 سالگی ادامه دارد (اشنایدر،بوچی،اسنسکی و کلاقفر[12]،2000).
مونزو نورکوال[13] (2006) به این نتیجه رسیدند که احساس پیوستگی بر بهبود کیفیت زندگی و تندرستی بیماران مزمن تاثیر زیادی دارد .دراگست ، اید ، نیگارد ،بوندوک ، نورت ود و ناتویگ[14] (2009) در پژوهشی نشان دادند که احساس پیوستگی با کارکردهای اجتماعی و تندرستی جسمانی و شادکامی رابطه مثبت دارد.
متغیر مرتبط دیگر با شادکامی نارسایی هیجانی است پالمر، دونالدسون و استوک[15] (2002)، نارسایی هیجانی سازه شخصیتی است که با فقدان خیالپردازی، ظرفیت کم برای افکار سمبولیک و ناتوانی برای تجربه و بیان هیجانات مثبت مشخص می شود. نارسایی هیجانی به حالتی اطلاق می شودکه در اثر آن فرد در درک پردازش و هیجانات خود مشکل دارد (سیفنئوس[16] ،1973 ). ویژگی اصلی نارسایی هیجانی عبارتنداز: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجانی های شخص ،فقر شدید تفکر نمادین که آشکار سازی بازخوردها ، احساسات، تمایلات وسایق ها را محدود می کند،ناتوانی در بکارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتزاعی در مورد واقعیت هایی که اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالت های هیجانی و حس های بدنی فقدان جلوه های عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی (تول میدا گلیاورویمر[17]،200). به عبارت دیگرنارسایی هیجانی به ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجان ها گفته می شود. نارسایی هیجانی سازه ای است چند و جهی متشکل از دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات برای دیگران و جهت گیری فکری بیرونی (تیلو،بگی،[18]2000).
یكی از مهمترین منابع هر سازمانی، نیروی انسانی آن است . عوامل تشكیل دهنده این نیرو، افرادی با احساس هستند كه اگر انگیزش كافی داشته باشند، استعداد و مهارت خود را در خدمت سازمان به كار می برند. داشتن روحیه و رضایتمندی شغلی در رسیدن به بهرهوری بالای سازمانها بسیار مهم است. همچنین یكی از عوامل مهم در بالا بردن انرژی روانی كاركنان یك سازمان، بهبود رضایت شغلی آن ها است ( شهرابی فراهانی ، 1391 ،ص 163) .
نتایج تحقیقات علوم رفتاری به طور اعم و رفتار سازمانی به طور اخص نشان می دهد كه استفادة مطلوب از منابع انسانی، متكی به اقداماتی است كه در پرتو آن ها جو و فضا یی در سازمان ایجاد شود تا هر یك از كاركنان با رضایت كامل و احساس امنیت خاطر، حداكثر تلاش را در جهت مطلوب وظایف شغلی به كار برند (صادقیان ، 1388 ، ص 50).
سازگاری شغلی از مفاهیم اساسی در نظریه های رشد شغلی در رابطه با رفتار حرفه ای می باشد و از انجا كه مهمترین عامل در نیل به اهداف هر سازمان،نیروی انسانی است و بی شک موفقیت و پیشرفت هر سازمان به نیروی انسانی آن بستگی دارد.از زمانی که کار،جایگاه مهمی را در زندگی افراد به خود اختصاص داده است نه تنها وضعیت جسمانی افراد بلکه روان آنها را متاثر می سازد. اگر سازمان ها دغدغه توسعه منابع انسانی و دستیابی به مزیت رقابتی پایدار در بازار را دارند،برآوردن نیازهای کارمندان امری ضروری و مهم است( حسینی ،1392 ) .
در واقع محیط کار خانه دوم انسان است. پیداست که این محیط همچون محیط خانه باید برآورنده حداقلی از نیاز های روحی و روانی افراد باشد تا ضمن کسب درآمد به ارتقای دانش حرفه ای خود پرداخته و صادقانه کار کنند. احتمالا قسمت عمده ای از زندگی هر کس صرف شغلش می شود که می تواند به صورت دلخواه یا به اجبار باشد. پژوهش ها نشان می دهد که خشنودی شغلی با بهداشت روانی،امید به زندگی طولانی تر ارتباط دارد ( حسینی ،1392 ) .
سازگاری ( سازش )شغلی برای ادامه اشتغال موفقیت آمیز عامل مهمی به شمار می رود . سازگاری شغلی یعنی حالت سازگار ومساعد روانی فرد نسبت به شغل مورد نظر پس از اشتغال ( احیا كننده ، شفیع آبادی ، سودانی ، 1387 ، ص4) .
اما در شرایط متحول و متغیر کنونی، سازمان ها برای دست یابی به کارآیی و اثربخشی بیش تر و در نهایت دست یابی به اهداف تعیین شده شان ناگزیرند که توجه کافی را به منابع انسانی خود مبذول بدارند. نگرش افراد متأثر از ادراکات آنان نسبت به میزان رعایت عدالت در سازمان می باشد ( حقیقی ، احمدی ، رامین مهر ، 1388 ، ص 80) .
این باور در فرهنگ ما رایج است كه پیامدهای هر كاری باید با عدالت همراه باشد عدالت اغلب در سازمان نیز مفهوم می یابد و با عنوان عدالت سازمانی از آن یاد می شود . عدالت یک مفهوم آمیخته با جامعه است و در بیشتر جنبه های زندگی حضور دارد. عدالت سازمانی ممکن است به گونه ای بالقوه، بسیاری از متغیرهای پیامدی رفتار سازمانی را تبیین کنند. عدالت سازمانی درجه ای است که کارکنان احساس می کنند قوانین، رویه ها و سیاست های سازمانی مربوط به کار آنها، منصفانه است .
از انجا كه منابع انسانی امروزه یکی از مهمترین دارایی های سازمانها به شمار می روند . انسانها در سازمانهای دانش محور به عنوان کلیدی ترین مساله مدیران مطرح هستند . افراد در طول زندگی ، چندین تصور مختلف از خود پیدا می كنند. عزت نفس یك خودآگاهی مهم و یك عامل قوی در ترغیب شخص به كار، تعیین ظرفیت، خودهدایت گری، خودكنترلی و تمایل به رفتارهای كاری سودمند است .
عزت نفس کارمندان و حفظ و ارتقای آن یکی از مهمترین راههای بالابردن انگیزه و به تبع آن ارزش و کارایی آنان خواهد بود .
2-1 بیان مسئله
سازگاری شغلی یكی از عوامل مربوط به ایجاد هماهنگی در كار است . رضایت ، محرك رفتار ترمیم و بازسازی است و نارضایتی ، محرك رفتار سازگار است . در برخی جاها ، عدم تطابق بین نیازهای یك شخص و مزایای محیطی چشم گیر است و شخص به زور طریق سازگاری را در پیش خواهد گرفت .
اصطلاح سازگاری شغلی اغلب برای خلاصه كردن فرایندی استفاده می شود كه هر فرد طی آن مهارت های كلی و توانایی هایی را كه برای براوردن نیازهای محیط شغلی لازم است ، بالا می برد ( استراسر[1]ولاستینگ[2] ، 2003 ، ص 129) .
سازگاری شغلی با كاهش تعارض و افزایش كارایی در كار مشخص می شود . سازگاری شغلی شامل شرح و توضیح رفتارهایی است كه منجر به اجرای موثر و خوب وظایف مورد نیاز افراد و نگرش مثبت به سوی نقش كاری جدید میگردد . از این رو در تعریف سازگاری شغلی بر عوامل فردی ، حمایت اجتماعی و عوامل كاری تاكید میشود ( كوانگ[3] و یینگ[4] ، 2007 ، ص 267، 268) .
سازگاری شغلی برای ادامه اشتغال موفقیت آمیز عامل مهمی به شمار می رود . هر فردی انتظار دارد كه اشتغال به كار مورد نظر نهایت خشنودی و سلامت و اعتبار را برای فرد تامین می كند و نیازهای اولیه اش را نیز براورده سازد . در زمینه سازگاری شغلی تعاریف گوناگونی ارائه شده است . می توان گفت كه سازگاری شغلی عبارت است از حالت روانی فرد نسبت به شغل مورد نظر پس از اشتغال ، سازگاری شغلی تركیب و مجموعه ازعوامل روانی و عوامل غیر روانی است . عوامل غیر روانی همه ابزارها و ادوات كار را شامل می شود كه توسط فرد شاغل به نوعی از آنها برای انجام كار مورد استفاده قرار می گیرند . اما عامل روانی ویژگی های شخصی و تجربه های آموخته شده فرد در ارتباط با شغلش را شامل می گردد ، مانند ارتباط متقابل با سایرین ، دید مثبت به شغل ، در آمد كافی و ارزش گذاری به كار كه باعث می شوند فرد با شغلش سازگار شده ، بدان ادامه دهد ( شفیع آبادی ،1386 ، ص 92) .
به نظر هرشنسون[5] سازگاری شغلی دارای سه جز است : 1- رفتار نقش شغل 2- عملكرد وظایف 3- رضایت كارمند (هرشنسون ،1996،ص 442 ) .
هم چنین سازگاری شغلی از عوامل مهم افزایش بهره وری و سود آوری كاركنان نسبت به سازمان ، تعلق و وابستگی آنان به محیط كار افزایش كمیت و كیفیت كار ، برقراری روابط خوب و انسانی در محل كار ، بالا بردن روحیه ، عشق و علاقه به كار است تردیدی نیست كه هر سازمان خود یك ارگانیسم منحصر به فرد است و نخستین عامل آن انسان و توجه به روحیه كاركنان است ( اكبری فرد ، 1388 ، ص 43 ) .
یكی از عواملی كه موجب می شود فرد با شغل خود سازش پیدا كند داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس است .
هماهنگی سازگاری شغلی و عزت نفس سازمانی كاركنان ، به افزایش ارزشمندی در سازمان منجر شده ، افزایش كارایی و بهره وری را به دنبال خواهد داشت .
طبق نظریه ویلیام جیمز(1964) داشتن عزت نفس سالم، یک نیاز اساسی انسان است و چیزی است که ما پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می کنیم. شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که آن هم ایمان نداشتن به واقعیت است . کوپراسمیت(2003) نظریه خود را در رابطه با عزت نفس چنین بیان می كند ، عزت نفس بر روابط فرد تأثیر می گذارد و کسانی که عزت نفس بالایی دارند معمولا روابط بین فردی بهتری دارند و عزت نفس را یک ارزشیابی فردی می دانند که معمولا با توجه به خویشتن حفظ می شود . همچنین راجرز ؛ عزت نفس را ارزیابی شخصی از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجود خود تعریف کرده است ، او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود وزودگذر نیست برطبق نظر راجرز عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می آید نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها ، طرز برخورد گرم و محبت آمیز ، صمیمیت ، پذیرش و مهربانی از طرف محیط است (حسینی ، 1389 ) .
سعدی چون پیامبری بود که در یک دوره از تاریخ سیاسی ایران ظهور کرد که جامعهی ایرانی در گرداب پیامدهای ناشی از قتل و غارتهای قوم مغول دست و پا می زد. آنجا که یأس و ناامیدی بر پیکرهی اخلاقی ایرانیان ضربه می زد و آنها را به سوی فلاکت و نابودی سوق میداد.
درآن برهه از تاریخ ایران، هر چند خطهی فارس با تدبیر حاکمان آن از این غارتها در امان مانده بود؛ ولی سعدی میداند که گرد و غبار غم و رنج این فتنه به جای جای ایران پراکنده میشود.
اکنون او به عنوان یک اصلاح گر که افکاری برتر از اندیشههای بشری زمان خود دارد چه وظیفهی خطیری را بر دوش میکشد. چگونه باید عمل کند که امیدی روشن به آینده فرا روی بشر ناامید قرار گیرد.
سعدی سالها در میان اقوام مختلف زیست و با اخلاق گروههای زیادی از مردم آشنا شد و تجربهها آموخت تا با کوله باری از تجربه و احساس قدم به زادگاه خود، شیراز، بگذارد و آنچه را میداند و در اندیشه خود میگذراند در بوستان و گلستان به نگارش در آورد تا آیندگان را بهرهها باشد.
در این پژوهش، نگارنده قصد دارد به کمک اندیشمندان علم و ادب به ویژه استادان بزرگوارم جناب آقای دکتر محمودی و سرکار خانم دکتر نیازکار سیری اخلاقی و پیوندی در بوستان سعدی داشته و از این رهگذر به نمایش جلوههای پیوند انسان با خداوند و آفریدههای او بپردازد. پیوند و ارتباط بنده با خداوند و آفریدههای او در بوستان هدف متعالی است که سعدی با شیوهی تمثیل و حکایات در کلام خود به تصویر میکشد تا رسالتی که در دنیای اندیشهی پربار خود دارد به انجام برساند.
در جلوه گاهاندیشهی سعدی آن چه به روشنی قابل تصور است همه چیز حول محوری استوار که همان آفریدگار است، می چرخد.
سعدی در بوستان بابهایی را بر روی انسان باز میکند که هر کدام دری است برای ایجاد و پیوند و ارتباط با خداوند.
به قول علی دشتی «از همان باب اول که «در تدبیر و عدل رأی» سخن رانده و از نخستین حکایت بوستان، روح انسان دوستی سعدی، مرد اجتماع و اخلاق که عدالت و مردمیرا اساس کشوربانی میداند تجلی میکند.» (دشتی، 1380: 281)
او وقتی از عدل و انصاف میگوید عدالت را که یکی از محورهای ارتباطی جلوههای پیوند با خداست در کاسهی پادشاهان میریزد تا زیردستان و رعیت را سیراب کند.
بر آن باش تا هرچه نیت کنی | نظر در صلاح رعیت کنی… |
240/43
از آن بهره ورتر در آفاق نیست | که در مُلک رانی به انصاف زیست |
246/43
احسان و نیکوکاری فضیلتی که گشایش اخروی را نصیب بنده میکند
کرم کن که فردا که دیوان نهند | منازل به مقدار احسان دهند |
564/56
وقتی عشق و شور آفرینی میکند، هدفش ساختن روحی پاک و هدایت زندگی برای پیوند با حضرت حق است.
اگر میرم امروز در کوی دوست | قیامت زنم خیمه پهلوی دوست |
1733/104
سرفرو آوردن در برابر حکم و رای خداوند و راضی به رضای حق بودن، اندیشهای است که تجلی گاه معرفه الله است.
چو رد می نگردد خدنگ قضا | سپر نیست مر بنده را جز رضا |
2620/141
قناعت پیوندی سعادت بخش که توانگری را به دنبال دارد.
قناعت توانگر کند مرد را | خبر کن حریص جهان گرد را |
2704/145
عالم بوستان جهان تربیت است و اصلاح نفس و دگرگونی اندیشهها برای سلامتی پیوندها.
سخن در صلاح است و تدبیر و خوی | نه در اسب و میدان و چوگان و گوی |
2874/153
در بوستان تفکر در پدیدههای هستی و نعمتهای او انسان را به سپاس گزاری برمی انگیزد تا جلوهای دیگر از پیوندها رقم بخورد.
عطایی است هر موی از او بر تنم | چگونه به هر موی شکری کنم؟ | |
ستایش خداوند بخشنده را | که موجود کرد از عدم بنده را |
3313-3312/171
در اندیشههای سعدی، عنایت خداوند همیشه شامل احوال بندگان است و توبه دروازهای است برای ایجاد پیوندهای دوباره حتی بعد از سالها غفلت.
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت | مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ | |
همه برگ بودن همی ساختی | به تدبیر رفتن نپرداختی |
3577-3576/183
بر روی هم نمایشگاهی که سعدی در بوستان به عرضه میگذارد، مجموعهای از پیوندهایی است که در چرخهی ارتباطی انسان با خدا و آفریدههای او هر کدام شاه راه و ریسمان محکمی است که میتوان با چنگ زدن به آن با خدا پیوند خورد. به قول دکتر زرین کوب «راههایی است که مخاطب را به کاخ دولت –یعنی سعادت ابدی- ره می نماید» (زرین کوب، 1391: 740)
ابیاتی که در این پایان نامه به عنوان نمونه آورده شده از بوستان سعدی (سعدی نامه) به تصحیح غلام حسین یوسفی است و اعداد که در زیر ابیات آورده شده از چپ به راست به ترتیب بیانگر شماره صفحه و شماره بیت میباشد.
این پایان نامه در پنج فصل به قرار زیر تنظیم شده است.
1- فصل اول: نگاهی به زندگی سعدی و آثارش
که در این فصل مختصری از زندگی سعدی و روزگارش و آثار وی آورده شده است.
2-فصل دوم: جلوههای پیوند انسان با خداوند
در این فصل سعی شده که آنچه در اندیشه سعدی باعث پیوند انسان با خداوند میگردد به صورت عنوانهای جداگانه آورده شود و سپس برای هر عنوان توضیحاتی همراه با نمونه ابیات آورده شود.
3- فصل سوم: پیوند انسان با هم نوعان
در این فصل جلوههایی از پیوند بین انسان و هم نوع خود به ویژه پیوند بین پادشاه و مردم آورده شده که به اعتقاد سعدی عنصرهای اخلاقی هم چون: رعیت پروری، نیکوکاری و غریب نوازی و میهمان نوازی جلوههایی هستند که سبب پیوند انسان با هم نوع خود میگردد.
4- فصل چهارم: پیوند انسان با خویشتن
سعدی باور دارد که انسان نسبت به خودش هم یک مسئولیتی دارد که در این فصل از جلوههایی صحبت شده که در واقع پیوند دهندهی انسان با خویشتن است و سبب خودسازی او میگردد، پیوندهایی هم چون: در غم خویش بودن، پاک دلی، پرهیز از غرور، خودپرستی و…
5- فصل پنجم: پیوند انسان با دیگر جلوههای آفرینش
در بوستان سعدی جلوههایی از آفرینش خداوند وجود دارد که انسان در پیوند و ارتباط با آنهاست. پیوندهایی هم چون: طبیعت، جانوران و… که در این فصل از این جلوهها و چگونگی پیوند انسان با آنها صحبت شده است.
خانواده یک نهاد اجتماعی اولیه و حیاتی است که هم سلامت فرد و هم بقای جامعه را تأمین و تضمین می کند. هیچ جامعه ای بدون داشتن نظامی برای جایگزینی اعضای خویش قادر به ادامه حیات نیست. خانواده امکانی را فراهم می سازد که از طریق آن جایگزینی تحقق یابد. فرد نه تنها از نظر جسمی و زیستی بلکه مهمتر از آن به لحاظ عاطفی، روانی و شخصیتی نیز تحت تأثیر خانواده قرار دارد. زیرا خانواده جایگاهی است که فرد می تواند با تکمیل شخصیت خویش، برای برعهده گرفتن نقش های اجتماعی آماده گردد. نقش همسری (زن یا شوهر بودن) از جمله نقش هایی است که پس از عمل اجتماعی ازدواج به عهده افراد گذاشته می شود (ریاحی و دیگران، 110:1386).
برای اینکه خانواده بتواند کارکردهای اصلی خود را به خوبی ایفا نماید، لازم است امنیت و آرامش در آن وجود داشته باشد. واقعیت این است که در فرآیند چرخه زندگی خانوادگی مسایل و مشکلاتی بوجود می آید که آرامش آن را هر چند برای مدت کوتاهی سلب می کند. این مسایل در سطح خرد مربوط به ساختارها و کارکردهای نهاد خانواده و در سطح کلان مربوط به ساختارهای اجتماعی است. تغییر و تحولاتی که به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع بوجود می آید، نهاد خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد (ریتزر[1] و جورج،2004).
دگرگونی های خانواده، رفتار اعضاء آنرا تحت تأثیر قرار داده است. چگونگی تقسیم قدرت در خانواده میان زن و شوهر با کم و کیف خوشبختی زوجها و احساس عادلانه بودن قدرت رابطه دارد (سابین[2]، 2000). تغییرات نهاد خانواده با وجود جنبه های مثبت خود باعث افزایش میزان تعارضات در بین اعضاء خانواده شده است (چافتز[3]، 2003). مخالفت و تعارض، در هر رابطه ای از جمله رابطه زناشویی امری اجتناب ناپذیر است. علی رغم تلاش والدین برای محافظت فرزندانشان از پیامدهای تعارض، کودکان به طور روزمره با تعارضات والدین مواجه می شوند. تحقیقات نشان دهنده رابطه بین مواجه کودک با تعارض والدین و مشکلات عاطفی (افسردگی و اضطراب) و رفتاری (پرخاشگری و بزهکاری) در کودکان بوده است (دیویس و کامینگز[4]،2001؛ گریچ و فین چام[5]،2002). تعارض والدین، کودکان را دچار استرس، ترس و خشم می کند و مواجه مکرر با تجربه تعارض می تواند منجر به مشکلات رفتاری (کامینگز و دیویس،2001) و همچنین مشکلات سلامت جسمی در کودکان شود (الشیخ، هارگر و ویتسون[6]، 2001). رویدادهای استرس زای زندگی یک تهدید بالقوه برای سلامت و رشد سالم کودکان و نوجوانان هستند (چیکتی و توث[7]، 2000). تعارض زناشویی یکی از مشکلاتی است که کودکان همه نقاط زمین با آن مواجه می شوند (کاتز و گاتمن[8]، 2003).
با توجه به اینکه امروزه در بسیاری از خانواده ها میزانی از تعارض بین والدین وجود دارد، تحقیق حاضر بر آن است تا به بررسی میزان تأثیر این تعارض بر روی فرزندان با توجه به سازگاری آنان (پارامترهای عزت نفس، پرخاشگری و سلامت روان) بپردازد. به گونه ای که نتایج حاصل از این تحقیق بتواند مورد استفاده مشاوران خانواده و مشاوران بالینی قرار گیرد و با ارزیابی نتایج این موضوع، در جهت بررسی راهکارهای کاهش تعارضات والدین و یا کاهش تأثیر آن بر فرزندان، قدمی مثبت در جهت افزایش سازگاری فرزندان برداشته شود.
این مطالعه بر روی پدیده تضاد والدین و تأثیرات آن بر سازگاری فرزندان متمرکز شده است، بخصوص به عنوان آنچه که در خانواده رخ می دهد. از آنجایی که در بسیاری از خانواده های ایرانی این موضوع وجود دارد (کار[9]،2002)، مهم است که به بررسی این موضوع پرداخته شود.
خانواده در طول تاریخ تحت تأثیر تحولات گوناگون اقتصادی و اجتماعی دگرگون شده است (عنایت و موحد، 1383). این دگرگونی ها منجر به بروز تعارض در روابط متقابل اعضاء خانواده از حالت خفیف تا حالتهای شدید نظیر خشونت، گشته است. بخشی از این تعارضات در ارتباط با عوامل بیرون از خانواده و بخشی از آنها در ارتباط با عوامل درونی خانواده است. البته میان این دو روابط متقابل وجود دارد. مطالعات متفکران مختلف نشان می دهد که تعارضات خانواده در ارتباط با تعارضات جامعه است (دادلی گرنت[10]، هال پرن[11]،کاسلو[12]،ریس و دیگران[13]، 2004). تضاد به خودی خود یک رفتار منفی است و می تواند بر کیفیت روابط اثر داشته و پیامد های مثبت و یا منفی را نیز داشته باشد. تضاد ممکن است از حالت روانی به اقدامات شفاهی یا غیر شفاهی محدود شود و به صورت خشونت فیزیکی، که فرد دیگری را آسیب می رساند، باشد (گلز [14]، 1999). برخی از پژوهشگران بر این باورند که میزان بالاتر تعارض در خانواده، بیشترین میزان احتمال و بروز تضاد را به همراه دارد. در این پژوهش ها، تضاد به عنوان تعارض شدید مدیریت نشده در نظر گرفته شده است (کلمن و استراوس[15]، 1998؛ استراوس ، گلز و استین متز[16]، 1997؛ وارنر[17]، 1995).