خانواده یک نهاد اجتماعی اولیه و حیاتی است که هم سلامت فرد و هم بقای جامعه را تأمین و تضمین می کند. هیچ جامعه ای بدون داشتن نظامی برای جایگزینی اعضای خویش قادر به ادامه حیات نیست. خانواده امکانی را فراهم می سازد که از طریق آن جایگزینی تحقق یابد. فرد نه تنها از نظر جسمی و زیستی بلکه مهمتر از آن به لحاظ عاطفی، روانی و شخصیتی نیز تحت تأثیر خانواده قرار دارد. زیرا خانواده جایگاهی است که فرد می تواند با تکمیل شخصیت خویش، برای برعهده گرفتن نقش های اجتماعی آماده گردد. نقش همسری (زن یا شوهر بودن) از جمله نقش هایی است که پس از عمل اجتماعی ازدواج به عهده افراد گذاشته می شود (ریاحی و دیگران، 110:1386).
برای اینکه خانواده بتواند کارکردهای اصلی خود را به خوبی ایفا نماید، لازم است امنیت و آرامش در آن وجود داشته باشد. واقعیت این است که در فرآیند چرخه زندگی خانوادگی مسایل و مشکلاتی بوجود می آید که آرامش آن را هر چند برای مدت کوتاهی سلب می کند. این مسایل در سطح خرد مربوط به ساختارها و کارکردهای نهاد خانواده و در سطح کلان مربوط به ساختارهای اجتماعی است. تغییر و تحولاتی که به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع بوجود می آید، نهاد خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد (ریتزر[1] و جورج،2004).
دگرگونی های خانواده، رفتار اعضاء آنرا تحت تأثیر قرار داده است. چگونگی تقسیم قدرت در خانواده میان زن و شوهر با کم و کیف خوشبختی زوجها و احساس عادلانه بودن قدرت رابطه دارد (سابین[2]، 2000). تغییرات نهاد خانواده با وجود جنبه های مثبت خود باعث افزایش میزان تعارضات در بین اعضاء خانواده شده است (چافتز[3]، 2003). مخالفت و تعارض، در هر رابطه ای از جمله رابطه زناشویی امری اجتناب ناپذیر است. علی رغم تلاش والدین برای محافظت فرزندانشان از پیامدهای تعارض، کودکان به طور روزمره با تعارضات والدین مواجه می شوند. تحقیقات نشان دهنده رابطه بین مواجه کودک با تعارض والدین و مشکلات عاطفی (افسردگی و اضطراب) و رفتاری (پرخاشگری و بزهکاری) در کودکان بوده است (دیویس و کامینگز[4]،2001؛ گریچ و فین چام[5]،2002). تعارض والدین، کودکان را دچار استرس، ترس و خشم می کند و مواجه مکرر با تجربه تعارض می تواند منجر به مشکلات رفتاری (کامینگز و دیویس،2001) و همچنین مشکلات سلامت جسمی در کودکان شود (الشیخ، هارگر و ویتسون[6]، 2001). رویدادهای استرس زای زندگی یک تهدید بالقوه برای سلامت و رشد سالم کودکان و نوجوانان هستند (چیکتی و توث[7]، 2000). تعارض زناشویی یکی از مشکلاتی است که کودکان همه نقاط زمین با آن مواجه می شوند (کاتز و گاتمن[8]، 2003).
با توجه به اینکه امروزه در بسیاری از خانواده ها میزانی از تعارض بین والدین وجود دارد، تحقیق حاضر بر آن است تا به بررسی میزان تأثیر این تعارض بر روی فرزندان با توجه به سازگاری آنان (پارامترهای عزت نفس، پرخاشگری و سلامت روان) بپردازد. به گونه ای که نتایج حاصل از این تحقیق بتواند مورد استفاده مشاوران خانواده و مشاوران بالینی قرار گیرد و با ارزیابی نتایج این موضوع، در جهت بررسی راهکارهای کاهش تعارضات والدین و یا کاهش تأثیر آن بر فرزندان، قدمی مثبت در جهت افزایش سازگاری فرزندان برداشته شود.
این مطالعه بر روی پدیده تضاد والدین و تأثیرات آن بر سازگاری فرزندان متمرکز شده است، بخصوص به عنوان آنچه که در خانواده رخ می دهد. از آنجایی که در بسیاری از خانواده های ایرانی این موضوع وجود دارد (کار[9]،2002)، مهم است که به بررسی این موضوع پرداخته شود.
1-2- بیان مسأله
خانواده در طول تاریخ تحت تأثیر تحولات گوناگون اقتصادی و اجتماعی دگرگون شده است (عنایت و موحد، 1383). این دگرگونی ها منجر به بروز تعارض در روابط متقابل اعضاء خانواده از حالت خفیف تا حالتهای شدید نظیر خشونت، گشته است. بخشی از این تعارضات در ارتباط با عوامل بیرون از خانواده و بخشی از آنها در ارتباط با عوامل درونی خانواده است. البته میان این دو روابط متقابل وجود دارد. مطالعات متفکران مختلف نشان می دهد که تعارضات خانواده در ارتباط با تعارضات جامعه است (دادلی گرنت[10]، هال پرن[11]،کاسلو[12]،ریس و دیگران[13]، 2004). تضاد به خودی خود یک رفتار منفی است و می تواند بر کیفیت روابط اثر داشته و پیامد های مثبت و یا منفی را نیز داشته باشد. تضاد ممکن است از حالت روانی به اقدامات شفاهی یا غیر شفاهی محدود شود و به صورت خشونت فیزیکی، که فرد دیگری را آسیب می رساند، باشد (گلز [14]، 1999). برخی از پژوهشگران بر این باورند که میزان بالاتر تعارض در خانواده، بیشترین میزان احتمال و بروز تضاد را به همراه دارد. در این پژوهش ها، تضاد به عنوان تعارض شدید مدیریت نشده در نظر گرفته شده است (کلمن و استراوس[15]، 1998؛ استراوس ، گلز و استین متز[16]، 1997؛ وارنر[17]، 1995).
فرم در حال بارگذاری ...