سازمان های امروزی به راحتی كالا ها و مواد اولیه مورد نیاز خود را از سایر سازمان ها و كشورهای دیگر تامین می كنند و تنها منبعی كه به سهولت در شكل ایده آل آن قابل مبادله نیست نیروی انسانی است به طوری كه میتوان گفت مهمترین سرمایه رقابتی یك كشور نیروی انسانی كارآمد وبا استاندارد است) عباسی ، 1392 ) .
یكی از مواردی كه در مورد نیروی انسانی هر سازمان با اهمیت بوده و مدیران سعی در ارزیابی و بهبود آن دارند عملكرد شغلی افراد است . لذا در سالهای اخیر نسبت به بررسی عوامل تاثیر گذار بر این متغیر مهم ، تحقیقات مهمی صورت گرفته است .
عملكرد فرد در یك سازمان به نوع شخصیت او و نقش سازمانی كه به عهده دارد و نیز به موفقیت و شرایط سازمانی بستگی دارد . این شرایط به عنوان محیط‚ فرهنگ ‚احساس ‚ مهارت های ارتباطی ‚ توانمند سازی ‚ عملكرد شغلی مورد مطالعه وتوجه قرار گرفته است . این سازه ها به كیفیت درونی سازمانی ( همان طور كه از حاصل ادراكات كاركنان از جنبه های عینی ومحسوس سازمان است ) در پشتكار وتعهد و وجدان كاری فرد تاثیر مثبت داشته و از اهمیت خاصی برخوردارند .امروزه مدیران در سازمان ها با بسیاری مسائل مربوط به نیروی انسانی و بهره وری و عملكرد رو به رو هستند كه همه آنها را نمی توان با ساز و كارهای فنی و توسعه تكنولوژی حل و فصل كرد. حل و فصل بسیاری از مسائل پیش روی سازمان ها احتیاج به توجه بیشتر به احساسات و عواطف و هیجانات نیروی انسانی و همچنین چگونگی توسعه گروههای كاری موثر دارد . هوش عاطفی مدعی است كه می تواند برخی از مسائل و مشكلات زندگی بشر امروزی را حل و فصل نماید.طی چند دهه گذشته ، مفهوم هوش هیجانی [1] به صورت روز افزونی در پیشینه نظری و تحقیقاتی روان شناسی به عنوان سازه ای كه با رفتار های متعدد انسان در محیطهای مختلف ارتباط دارد معرفی شده است . هوش هیجانی میتواند كاربرد های زیادی در وظایف مدیران سازمان داشته باشد. هوش هیجانی به یكی از مفاهیم جدید در مدیریت تبدیل شده است و به نظر می رسد بخش گم شده ای است كه مدیریت متوسط را به مدیریت با عملكرد عالی تبدیل می كند ( اكبری ، آریش ،1391 ، ص 1 ) .
از طرفی ، سازمان ها و وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی و خصوصی معمولاً از طریق برقراری ارتباطات سازمانی به اهداف خود می رسند كه
به مفهوم ساده تر می توان گفت: ارتباط عامل اصلی حركت یك سازمان بسوی هدف خود بوده و هیچ سازمانی بدون داشتن ارتباط، نمی تواند به فعالیت های خود ادامه دهد. توانایی برقراری ارتباط صحیح از مهمترین ویژگی های افراد شاغل در یك سازمان به حساب می آید ( سیه بازی ، 1382 ، ص 17 ) .
لذا در این پژوهش سعی براین است تا با بررسی این متغیرهای مهم نقش آنان بر عملكرد شغلی رامورد ارزیابی قرار دهیم .
2-1 بیان مسئله
مهمترین سرمایه سازمان ها و عامل تحقق اهداف و برنامه های هر سازمان افرادی هستند که در آن کار می_ کنند. صاحبنظران معتقدند که بدون نیروی انسانی ماهر، توانمند، متعهد و خشنود، تحقق اهداف سازمانی غیر ممکن است. با وجود اینکه پیشرفت فناوری های ارتباطی، سازمان ها را به سمت مجازی بودن (با مشخصه عدم تمرکز نیروی انسانی از نظر جغرافیایی و متغیر بودن تعداد کارکنان) سوق می دهد اما در هر حال تحقق اهداف اقتصادی، تجاری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی- چه در سطح کلان و ملی و چه در سطح بنگاه های خرد- مستلزم وجود افرادی است که در قالب سازمان، اداره، شرکت، مؤسسه و حتی خانواده فعالیت می کنند (فراهانی ، 1384 ، ص 87) .
مطالعات گسترده از متون تحقیقی رفتار سازمانی نشان داده است که توانمندسازی كاركنان (مانند استفاده آنان از نوآوری) سطح ادراکات و رفتارهای کارکنان را بیشتر كرده (Spreitzer ، 2008‚ ص 115 ) .
از دیدگاه اجتماعی جالبترین نکته برای سازمان ها این است که کارکنانی داشته باشند که کارهایشان را به خوبی انجام دهند . عملکرد خوب ، بهره وری سازمان را بالا می برد که در نهایت به افزایش اقتصاد ملی منجر می شود (اسپکتور، 1384، ص 187) .
عملکرد شغلی متغیر اصلی رشته روانشناسی صنعتی و سازمانی است. بسیاری از بررسی ها و تحقیقات روانشناسان صنعتی و سازمانی مربوط به شناسایی، ارزیابی، یا ارتقای عملکرد شغلی بوده اند. هر سازمان برای دستیابی به اهداف خود نیاز دارد که کارکنانش مشاغل خود را در سطح قابل قبولی از بهره وری انجام دهند (كهن ، 1388 ) .
از آنجا كه عملکرد فرد در یک سازمان به نوع شخصیت او و نقش سازمانی که به عهده دارد و نیز به موفقیت و شرایط سازمانی بستگی دارد . كه ممكن است یكی از این شرایط سازمانی داشتن مهارت های ارتباطی است .
چراكه یكی از متغیرهای مورد تأکید در عملکرد سازمانی ، مهارت های ارتباطی است( میر جعفری و همكاران، 1389 ، ص 4) . ارتباط را سنگ پایه اولیه تمدن بشری دانسته اند. هر چند توانایی ارتباط منحصر به نوع بشر نیست، اما انسان ذاتاً در پی برقراری ارتباط با دیگران است. بنا به نظر هارجی و دیکسون[2] (2004) حدود هفتاد درصد از زمان بیداری بزرگسالان با ارتباط با دیگران سپری می شود .
مهارت ارتباطی نیز از نظر هارجی و دیکسون (2004) توانایی لازم برای انجام رفتاری می باشد که باعث رسیدن به اهداف یک تکلیف می گردد و در واقع، فرد را قادر می سازد تا به صورتی شایسته رفتار کند. دیکسون (1993) بر آن است که داشتن ارتباط ماهرانه بستگی به استفاده صحیح و تسهیل کننده از شیوه های برقراری ارتباط مناسب و کارآمد با دیگران دارد. با توجه به نقش ارتباط در زندگی انسان، برخورداری از مهارت های ارتباطی جهت توفیق در اکثر حوزه های زندگی، بنا به گفته هارجی و دیکسون (2004) از طریق توانایی ارتباط قابل پیش بینی است.
هوش هیجانی نیز که آخرین و جدیدترین تحول در زمینۀ فهم ارتباط میان تعقل و هیجان محسوب می شود، عبارت است از توا نایی درک ، ارزیابی و بیان صحیح هیجانها ، توانایی دستیابی و تولید احساسات برای تسهیل فعالیتهای شناختی، توانایی درک مفاهیم مربوط به هیجانها و کاربرد زبان مربوط به هیجانها و توانایی کنترل و تنظیم هیجانهای خود و دیگران برای رسیدن به رشد و حالت بهینۀ ارتباط اجتماعی)فرجیان ، 1384، ص 58). به عبارتی رهبری هوشمند هیجانی عامل كلیدی در ایجاد فضای كاری شناخته می شود كه می تواند زمینه رشد و پرورش كاركنان را فراهم كرده و آنها را تشویق كند تا بهترین عملكرد را داشته باشند . ایجاد انگیزه و اشتیاق در كاركنان در نهایت می تواند منجر به بهبود عملكرد سازمان شود ( آقایار ، شریفی در آمدی ،1386 ، ص 278 ) .
تحقیقات نشان داده که طلاق یکی از ده رویداد اولیه و مهم در زندگی انسان می باشد. عده ای از محققان اعتقاد دارند که طلاق به عنوان یکی از حوادث زندگی نقش اولیه و حساسی در ایجاد افسردگی دارد(پیکل[1] و همکاران، 1971).
در تحقیق ها و تحلیل های زیادی که در رابطه با پدیده ی روز افزون طلاق در دنیای کنونی صورت گرفته، به حقیقت وجود کودکان کمتر توجه شده است. این کودکان نمی دانند پس از جدایی پدر و مادر چگونه افکار و احساسات خود را کنترل کنند و از همه مهم تر چگونه با پدر و مادر خود رفتار منصفانه ای داشته باشند(سینتیا مک گرگور[2]، 1386).
کارشناسان بر این باورند که فرایند طلاق در اکثر مواقع این سیر را طی می کند: اختلافات جزئی ، تکرار اختلافات جزئی و جدی شدن آنها ، جدایی یا بی میلی یکی از زوجین به طرف مقابل ، قهرهای طولانی وتکرار آنها، خستگی زوجین ازقهرها و درگیری ها ، طلاق عاطفی ، طلاق رسمی (محمدی ،1383).
تحقیقات زیادی در خصوص پدیده طلاق رسمی، پیشایندها و پیامدهای آن صورت گرفته است؛اما نوع خاصی از طلاق به نام طلاق عاطفی توجه تحقیقاتی بسیار اندکی دریافت کرده است. طلاق عاطفی به سردی رابطه میان زن و شوهر گفته میشود درواقع در این رابطه ضعف ارتباط عاطفی زن و شوهر منجر میشود به سردی تمامی روابطی كه یك زوج میتوانند با هم داشته باشند مانند رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی گفتاری. وجود این مشكل در یك رابطه باعث بیمهری و كم شدن انرژی مثبت در خانواده میشود؛ زوجها در بیگانگی دنیای یكدیگر گم شدهاند و فقط برای هم حكم یك همخانه یا یك مصاحب كه به او عادت كردهاند را دارند. این افراد با فاصلهای كه از لحاظ روحی و جسمی با یكدیگر دارند خط قرمزهایی را برای همدیگر مشخص كردهاند و هركدام در خلوت خود دیگری را متهم میكند. عدم درك صحیح از رفتار و گفتار یكدیگر، نداشتن شناخت كافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بیعلاقگی و سردی نسبت به شریك زندگی خود همه و همه دست به دست هم میدهد تا یك طلاق عاطفی را در زندگی زوجها بهوجود بیاورد.هیچ آمار دقیقی از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست ولی میتوان به جرات گفت آمار طلاق عاطفی در كشورما از طلاق قانونی بیشتر است(محمدی ،1383). با در نظر گرفتن این نکته که تا کنون علیرغم توجه به طلاق رسمی ، مسئله طلاق عاطفی کمتر مورد بررسی دقیق علمی قرار گرفته است و از آنجا که بررسی سازگاری در طلاق عاطفی در شناخت بهتر این پدیده و بالطبع در شناخت پیامدهای آن مؤثر می باشد، پژوهش حاضرسعی در بررسیسازگاری زنان و کودکان در این نوع طلاق دارد.
1-2- بیان مسئله
خانواده در همه ادوار تاریخ به انواع مختلفی از مکانیسمها مجهز بوده که امکان بقا افراد آن سیستم را در شرایط سخت و استرس زا فراهم می ساخته است؛ طلاق یکی از این مکانیسمها است ( پرایس[3] و مک کنری، 1988). طلاق را بعنوان انحلال قانونی آن دسته از روابط زناشویی تعریف می کنند که از لحاظقانونی و اجتماعی به رسمیت شناخته شده است. این انحلال وظایف، تعهدات و مزایای دو شخص درگیر در رابطه را تغییر می دهد. طلاق تغییر عمدهای در زندگی می باشد که پیامدهای اقتصادی، فردی، اجتماعی، قانونی، آسیب شناسی و فرزندپروری وسیعی دارد.
چون در جامعه ایران از یك سو طلاق امری مكروه و ناخوشایند است و از سوی دیگر موانع قانونی، عرفی، اقتصادی و اجتماعی فراوانی برای طلاق رسمی در كشور وجود دارد، برخی از خانوادههای ناراضی تن به طلاق رسمی نمیدهند بلکه به نوع دیگری از طلاق روی می آورند که طلاق عاطفینام دارد. دژكام (1390) طلاق عاطفی را این گونه تعریف می كند «در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیكی از یكدیگر جدا نمی شوند، بلكه كنار هم زندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاكم است كه در طلاق متعارف وجود ندارد”.در واقع طلاق عاطفیتلاشی است برای خلاص کردن خودازرابطه فرساینده ونامطلوب وغیرقابل تحمل که نتیجه آن کاهش کیفیت رابطه و ازبین رفتن پیوندهای عاطفی است.
به عبارت دیگر طلاق خاموش یا همان طلاق عاطفی، نوعی از جدایی است كه زن وشوهربدون این که به طوررسمی ازهم جداشوند،عواطف خودراازهم دریغ کرده وروی ازهم برمی تابند. زن ومردبااین که دریک خانه زیریک سقف زندگی می کنند، باهم کارمی کنند،باهممسافرت می روندو… امادراصل دوانسان بیگانه وبی تفاوت وبی احساس نسبت به هم هستندوهرکدام شان به مسائل وامورزندگی خود سرگرم می شوند. در این نوع زندگی، تنها چیزی كه زوجین را به هم متصل می كند قراردادی است كه در ابتدای زندگی آن را پذیرفته اند.در خصوص تفاوت طلاق رسمی و طلاق عاطفیمونتسکیو درکتاب روح القوانین می نویسد: طلاق رسمی بارهاکردن (که به نوعی همان طلاق عاطفی است) متفاوت است. اولی بارضایت طرفین ازدواج است، ولی دومی یک طرفه وباقهرتوأم است(مونتسکیو،1748).
جدیدترین اطلاعات آماری در ایران و جهان بیانگر افزایش طلاق در جوامع انسانی می باشد. البته در هیچکدام از آمار و اعداد رسمی درصد و میزان طلاق عاطفی به شمار نیامده است. براساس نظر کارشناسان این نکتۀ ریز همان معضل بزرگی است که سبب گمانهزنیها و راهکارهایی میشود که در نهایت نتیجه امیدبخشی به دست نمیدهند(ریحانی و عجم،1381؛ ظهیرالدین و خدایی فر، 1382؛ براملت[4]و موشر،2001؛ مرکز ملی آمارهای سلامتی آمریکا، 1995).تخمین زده می شود در ایران بیش از دو برابر طلاق واقعی و قانونی در كشور، طلاق عاطفی اتفاق میافتد و این یعنی در كنار حدود 14 درصد طلاق قانونی در ایران، حدود 30 درصد طلاق عاطفیرخ می دهد كه اگر طلاق قانونی و طلاق عاطفی با هم جمع جبری شوندبرآورد می شود چیزی در حدود 45 درصد از خانوادههای ایرانی از زندگی خود راضی نیستند(یارقلی ،۱۳۸۹).
رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است در ایران میزان طلاق عاطفی بسیار بیشتر از کشورهای غربی است. به اعتقاد وی هر چه امکان عملی طلاق بیشتر فراهم شود، خود به خود از میزان طلاق عاطفی کاسته میشود (موسوی،1389). در واقعبه علت پاره ای موانع اجتماعی، اقتصادی، عرفی و قضایی در کشور ایران طلاق رسمی امری دشوار و پیچیده است وبا موانع بسیار همراه است، در نتیجه میزان طلاق رسمی به نسبت میزان نارضایتی از خانواده کمتر میشود، اما در جوامعی که طلاق امکانات بیشتری دارد و یا موانع کمتری دارد، نسبت طلاق رسمی به طلاق عاطفی بیشتر است.
متأسفانه در ایران هیچ کاری در مورد طلاقهای عاطفی انجام نشده است؛ البته در کشورهای دیگر نیز کار ویژهای در این زمینه صورت نگرفته است و بیشتر برنامهها برای کاهش فشارهای روانی بعد از طلاق بوده است (باستانی، ۱۳۸۹). البته انجام هر گونه مداخله یا پیشگیری در این خصوص منوط به کسب اطلاعات دقیق و علمی در خصوص نرخ واقعی، سبب شناسی، پیامدها و نتایج برای افراد درگیر در این نوع خاص از طلاق می باشد.
تحقیقات بسیاری با عناوین و اهداف مختلف در زمینه رضایت زناشویی، ثبات زناشویی، طلاق، پیش بینی کننده های طلاق و تفاوت خانواده های در حال طلاق یا طلاق گرفته و عادی انجام گرفته است. نتایج این تحقیقات نشان می دهند طلاق سازگاری افراد درگیر در این پدیده را تحت تأثیر قرار می دهد و زنان و کودکان در این نوع خانواده ها نسبت به خانواده های عادی از سازگاری پایین تری برخوردارند (نظیر فراهانی،1379؛ فتاحی،1379؛ منجمی مطلق،1379؛ نوروزی، 1377؛ ملانقی، 1377؛ دهگانپور، 1377). به عنوان مثال بهاری( 1379) طی تحقیقی دریافت که زوجهای درحال طلاق نسبت به زوجهای عادی در سازه های سه گانه کارایی خانواده یعنی ابراز عواطف، نقشهای خانوادگی و حل مشکلات عملکرد ضعیف تری دارند. در مجموع این تحقیقات نشان می دهند طلاق غالباً رویدادی آسیب رسان برای والدین و فرزندان است (استیوارت[5] و همکاران، 1997). این رویداد پیامدهای اقتصادی قابل ملاحظه ای داشته و معمولاً منجر به فقر زنان می شود (بیانچی[6] و دیگران،1999؛ اسموک[7]،1993،1994) این فقر به نوبه خود اثرات منفی بسیاری بر رشد فرزندان به جا می گذارد (مک لوید[8] ،1998).
انسان پیوسته کوشیده است هستی و رویدادهای جهان پیرامون خویش را تعریف کرده و در جستجوی پاسخ پرسش های خویش برآید. تصویری که ما از جهان داریم معمولا توسط دانش و عقیده ما شکل گرفته است. در این زمینه و در ارتباط با پدیده های پیرامونی خود گاهی پیش می آید که برای دوره ای احساس تنهایی می کنیم، اینکه چرا پدیده ای به نام تنهایی وجود دارد، اساسا یک پرسش هستی شناختی است و درست است که می توان عواملی که در این احساس نقش دارند و یا عوامل اجتماعی که موجب تقویت این احساس می شوند را شناسایی کرد اما هرگز نمی توان چگونگی تجربه این احساس را وزن کرد، اندازه گرفت و یا مقایسه کرد(پرلمن و پپلو [1]،1982).
نوجوان نوعی احساس تنهایی داشته و همین امر موجب میشود كه با خود بگوید هیچكس فكر و احساس مرا ندارد. نتیجه چنین احساسی موجب احساس رضایت از خود در نوجوان است. در ابتدای بلوغ نوجوان به درستی نمیداند كه كیست و از زندگی چه میخواهد. برای اینكه او بتواند به وحدت هویت خویش برسد، زمان لازم دارد. این زمان فاصلهای میان آغاز بلوغ تا شروع زندگی شغلی و پایان تحصیلات یا زمان ازدواج و آغاز زندگی خانوادگی است. این زمان در گروههای مختلف اجتماعی و فرهنگهای مختلف كم و زیاد میشود. در این راستا، و در
ارتباط با احساس تنهایی، متغیری که از اهمیت برخوردار است، مساله هویت و تعهد به هویت در زمان احساس تنهایی است. اهمیت موضوع «هویت» و بحرانهای ناشی از بی هویتی و به تبع آن تعهد هویت یکی از مسائل بسیار مهم در جامعه شناخته می شود. تعهد هویت، یكی از مهمترین مسائل و چالش های پیش روی جوامع در حال توسعه در طی فرآیند جهانی شدن و جهانی سازی خواهد بود و پرداختن به این مقوله در ارتباط با احساس تنهایی ضرورتی اجتناب ناپذیر می نماید(همان منبع).
همچنین، نوع ابراز وجود فرد در زمان احساس تنهایی متغیر دیگری است که پرداختن به آن از اهمیت بسزایی برخوردار است. در شرایطی که فرد ابراز وجود سالم و مثبتی دارد، بر اساس یک منطق و دلیل از موضع خود دفاع میکند. و علاوه بر اینکه به حقوق دیگران احترام میگذارد، از حقوق خود نیز دفاع میکند و نمیگذارد فدای خواستههای دیگران شود. چنین فردی درباره زندگی خودش تصمیم میگیرد، برای تصمیمگیری بهتر از دیگران کمک میخواهد، ولی تصمیم نهایی را خودش میگیرد، به میل خود شغلش را انتخاب میکند. ابراز وجود کردن میزان برابری انسانها را افزایش میدهد و به فرد امکان میدهد تا به سود خود اقدام کند و بدون اضطراب روی پای خود بایستد و احساسات خود را صادقانه و خیلی راحت ابراز کند(برگونو و شیخ[2]،2004).
از سویی، ابراز وجود به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است . یعنی این كه عقاید، ا فكار ، باورها و احساسات ما و دیگر افراد از نظر اهمیت برابرند. به نوعی همه ما مستحق دریافت احترام از طرف دیگران هستیم و این در صورتی محقق است كه فرد برای خود حرمت قائل باشد و به عقاید و آرمان های خود ایمان داشته باشد(هرمزی نژاد و همکاران، 1379). عدم احترام به عقاید خود و دیگران می تواند فرد را با چالش روبرو نموده مشکلات عدیده ای را برای وی بوجود آورد. از جمله پیامد های احترام به عقاید خود و دیگران، خود کم بینی است. این مساله سبب می شود تا فرد در مقابل دیگران ارزش های وجود خود را ناچیز دانسته و به تبع آن در جمع احساس کمبود نموده و برای فرار از این مشکل جمع را ترک نموده و در نتیجه تنها شود. لذا در این راستا، تنها شدن حس تنهایی را به دنبال داشته و در اذای آن ناراحتی های فراوانی را تحت تاثیر این حس تجربه خواهد نمود که اثرات مخربی بر شخصیت فرد می گذارد(همان منبع).
تعامل با افراد دیگر از نیازهای اصلی انسان به عنوان موجودی اجتماعی به ویژه در بین دانشجویان است. تحقیقات نشان می دهد که تجربه تنهایی مسئله ای جهانی است که همه انسانها کم و بیش آن راتجربه کرده اند. افراد در همه فرهنگها، نژادها، طبقات اجتماعی، سنین و زمانها احساس تنهایی راتجربه می کنند. با این حال در متون علمی و تحقیقاتی روان شناسی به این سازه کمتر توجه شده است(همان منبع). احساس تنهایی تجربه نا خوشایند مانند تفکر فرد مبنی بر متمایز بودن از دیگران است که با مشکلات رفتاری قابل مشاهده مانند اندوه، عصبانیت و افسردگی و بحران هویت و نداشتن قاطعیت همراه بوده و ناهماهنگی بین انتظارات و آرزوها را در روابط اجتماعی نشان می دهد و در رفتارهای نظیر اجتناب از ارتباط با دیگران نمود می یابد(الهاگین[3]،2004). به عقیده ی دان و بایدوز[4](2007)، احساس تنهایی یکی از مشکلات شایع دوران جوانی است که می تواند روابط اجتماعی فرد را نامتعادل سازد و او را درگیر مشکلات عاطفی و روانی- اجتماعی نماید. این اتفاق می تواند مشکلاتی اساسی را در آینده پدید آورد. بنابراین، اگر فرد احساس تنهایی نماید، به تبع آن و به دلیل اینکه نمی تواند با دیگران ارتباط برقرار نماید دچار افسردگی شده و افسردگی پیامد هایی از جمله افکار خود کشی را به دنبال خواهد داشت(رایت[5]، 2005).
شادکامی[1]، خوشحالی، خرسندی و خشنودی کلماتی هستند که از نقطه نظر ادبی، تقریباً دارای بار معنایی مشترکی می باشند، اما از دیدگاه روان شناختی هر کدام پیام متفاوتی را ارائه می دهند.
شادکامی از مهمترین نیازهای روانی بشر است که تاثیر عمده ای بر شکل گیری شخصیت و سلامت روان دارد. بالندگی، سرزندگی و نشاط روانی انسان به دلیل تأثیرقابل ملاحظه ای كه بر تمامی جنبه های شخصیتی انسان وچگونگی بروز و ظهور رفتارهای مختلف او دارد، همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. از هنگامی که مارتین سلیگمن[2] (2002) رویکرد “روان شناسی مثبت نگر[3] ” را به جامعه روان شناسی معرفی نمود، حدود دوازده سال می گذرد و در این مدت کوتاه شاهد به وجود آمدن یک مکتب جدید با نظریه ها، پدیده ها و مفاهیم مختلف بوده ایم. اگرچه این مفاهیم و اصطلاحات امروزی از ابتدای پیدایش دانش بشری، توسط فیلسوفان و دانشمندان یونانی، هندی و ایرانی مورد بحث و چالش بسیار قرار گرفته اند، اما سلیگمن و همکارانش با استفاده از روش علمی و طبقه بندی مفاهیم توانستند مجموعه کاملی از این کلمات را در یک مکتب جدید فکری با عنوان رویکرد مثبت نگر معرفی نمایند.
در سال 2002 میلادی، مارتین سلیگمن (2002) با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم «اودایمونیا[4]» ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. . ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است (سلیگمن، 2002).
در طی سال های اخیر، بررسی تجربه شادكامی نیزتوسط روان شناسان و جامعه شناسان افزایش یافته است و روان شناسان علاقمند به حیطه روان شناسی مثبت نگر،توجه خود را بر منافع بالقوه احساس های مثبت، نظیراحساس شادكامی معطوف كرده اند؛ چرا كه می توان به آن، به عنوان یكی از مؤلفه های سلامت روان نگاه كرد.
درهر جامعه ای ،قسمتی از برنامه ریزی برای داشتن آینده ای مطلوب و کارآ در آموزش و پرورش آن جامعه صورت می پذیرد .جایی که جوانه های امید و نشاط هر جامعه ای در آن رشد می نماید و بدون تردید اگر دانش آموزان که سرشار از نیرو و ظرفیت های بکر هستند از سلامت روان و نشاط و طراوت فکری و جسمی برخوردار باشند ،نقش تعیین کننده ای درتعیین سرنوشت آینده ی جامعه خود دارند.
برنامهریزان و دست اندرکاران و مسئولین جامعه با حمایت هایی که از نسل در حال رشد خواهند داشت می توانند موجب افزایش سلامت روان افراد شده و استعداد های درونی آنان را شکوفا کنند.لذا پژوهش حاضر به دنبال آن است تا رابطه احساس پیوستگی ونارسایی
هیجانی با شادکامی را مورد بررسی قرار دهد.
1-2 بیان مسئله
یکی از نعمات الهی که خداوند به انسان عنایت فرموده ، نعمت سلامتی است که یکی از ابعاد آن بعد روانی است. از نیازهای روانی انسان ،که اهمیت زیادی دارد ،شادی و نشاط در زندگی است .شادی به زندگی معنا می بخشد و موجب نشاط روحی و سلامتی و افزایش توانایی می شود. انسان شاد می تواند قله های موفقیت را طی نماید و در اجتماع نقش سازنده ای داشته باشد.
شادی و نشاط ،از جمله حالتهای فراگیر شخصیت انسان است که برنگرش ها، باورها، احساسات و رفتار او تاثیر شگرفی می گذارد و می تواند همه جنبه های شخصیت او را در حال و آینده، دستخوش تغییر و تحول کند (گلدبرک [5]،2000،به نقل از اکسیان،1383).
شادکامی[6] به عنوان یکی از مهمترین نیازهای بشر همیشه ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. شادکامی، حالت خوشحالی و سرور (هیجانات مثبت)، راضی بودن از زندگی و فقدان افسردگی واضطراب (هیجانات منفی) است (آرگایل[7] ،2001). رجاس[8] (2007) شادکامی را به عنوان مجموعه ای از عواطف و نوعی ارزیابی شناختی از زندگی تعریف می کند. وی آن را درجه ای از کیفیت زندگی افراد میداند که به طورکلی مثبت ارزیابی می شود. افراد شاد، خود را به عنوان دارندگان ویژگی های مثبت می بینند که به وقایع زندگیشان کنترل دارند.
شادکامی پیامدهای مثبتی بر سبک زندگی و موفقیت تحصیلی افراد دارد و میل به انجام رفتارهایی که با موفقیت تحصیلی مرتبط هستند را افزایش می دهد. این توضیح ریشه در مطالعات بسیاری دارد که بیان کرده اند شادکامی به فعالیتهای جذاب و تولید کننده منجر می شود . شادکامی به عنوان یک عاطفه مثبت می تواند روابط بین فردی را تسهیل کرده و پیامدهای مثبت گسترده ای بر شناخت، سطح فعالیت اجتماعی و سلامتی داشته باشد (علی پور و همکاران ،1389).
با توجه به اهمیت تاثیر شادکامی برحیطه های مختلف زندگی، بحث پیرامون روشهای ایجاد و افزایش شادکامی ضروری می نماید. تحقیقات زیادی در زمینه ی تشخیص صفات افراد شادکام صورت گرفته که برخی صفات از قبیل روابط اجتماعی ، خود کنترلی، عزت نفس و … برای افراد شاد تشخیص داده اند . آلبر کستن[9] (2003) معتقد است که تجربه استرس، احساس شادکامی را کاهش می دهد یعنی هرچه فرد استرس بیشتری را تجربه نماید.از میزان شادکامی او کاسته می شود و سلامت روان را تهدید می کند. در سالهای اخیر ،اعتقاد براین است که درنظر داشتن شادی و طراحی برنامه هایی برای شاد بودن، باعث افزایش شادمانی می شود و غالبا شادکامی توام با کارکرد مطلوب و سلامتی روانی همراه بوده و با احساس پیوستگی در ارتباط می باشد.
احساس پیوستگی[10] سازه ای است که توسط آنتونوسکی[11] (1993) برای نشان دادن مقابله موفقیت آمیز دربرابر فشارزاهای زندگی بیان شده است . آنتونوسکی (1993) احساس پیوستگی را به عنوان سازه ای تعریف کرده است که جهت گیری کلی فرد و احساس اعتماد و پویایی مداوم و فراگیر را در زندگی و دنیای پیرامون وی نشان می دهد. احساس پیوستگی باعث می شود فرد تحریکات درونی و بیرونی دریافت شده را در زندگی سازمان یافته تر ،قابل پیش بینی تر و توضیح پذیر تر درک نماید. به بیان ساده تر، احساس پیوستگی به ادراک و احساسات فرد اشاره می کند که زندگی برای او قابل درک، کنترل پذیر و پرمعنی است. آنتونوسکی (1993) معتقد است احساس پیوستگی در طول دوران کودکی و نوجوانی رشد می کند و این رشد تا 30 سالگی ادامه دارد (اشنایدر،بوچی،اسنسکی و کلاقفر[12]،2000).
مونزو نورکوال[13] (2006) به این نتیجه رسیدند که احساس پیوستگی بر بهبود کیفیت زندگی و تندرستی بیماران مزمن تاثیر زیادی دارد .دراگست ، اید ، نیگارد ،بوندوک ، نورت ود و ناتویگ[14] (2009) در پژوهشی نشان دادند که احساس پیوستگی با کارکردهای اجتماعی و تندرستی جسمانی و شادکامی رابطه مثبت دارد.
متغیر مرتبط دیگر با شادکامی نارسایی هیجانی است پالمر، دونالدسون و استوک[15] (2002)، نارسایی هیجانی سازه شخصیتی است که با فقدان خیالپردازی، ظرفیت کم برای افکار سمبولیک و ناتوانی برای تجربه و بیان هیجانات مثبت مشخص می شود. نارسایی هیجانی به حالتی اطلاق می شودکه در اثر آن فرد در درک پردازش و هیجانات خود مشکل دارد (سیفنئوس[16] ،1973 ). ویژگی اصلی نارسایی هیجانی عبارتنداز: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجانی های شخص ،فقر شدید تفکر نمادین که آشکار سازی بازخوردها ، احساسات، تمایلات وسایق ها را محدود می کند،ناتوانی در بکارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتزاعی در مورد واقعیت هایی که اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالت های هیجانی و حس های بدنی فقدان جلوه های عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی (تول میدا گلیاورویمر[17]،200). به عبارت دیگرنارسایی هیجانی به ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجان ها گفته می شود. نارسایی هیجانی سازه ای است چند و جهی متشکل از دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات برای دیگران و جهت گیری فکری بیرونی (تیلو،بگی،[18]2000).
یكی از مهمترین منابع هر سازمانی، نیروی انسانی آن است . عوامل تشكیل دهنده این نیرو، افرادی با احساس هستند كه اگر انگیزش كافی داشته باشند، استعداد و مهارت خود را در خدمت سازمان به كار می برند. داشتن روحیه و رضایتمندی شغلی در رسیدن به بهرهوری بالای سازمانها بسیار مهم است. همچنین یكی از عوامل مهم در بالا بردن انرژی روانی كاركنان یك سازمان، بهبود رضایت شغلی آن ها است ( شهرابی فراهانی ، 1391 ،ص 163) .
نتایج تحقیقات علوم رفتاری به طور اعم و رفتار سازمانی به طور اخص نشان می دهد كه استفادة مطلوب از منابع انسانی، متكی به اقداماتی است كه در پرتو آن ها جو و فضا یی در سازمان ایجاد شود تا هر یك از كاركنان با رضایت كامل و احساس امنیت خاطر، حداكثر تلاش را در جهت مطلوب وظایف شغلی به كار برند (صادقیان ، 1388 ، ص 50).
سازگاری شغلی از مفاهیم اساسی در نظریه های رشد شغلی در رابطه با رفتار حرفه ای می باشد و از انجا كه مهمترین عامل در نیل به اهداف هر سازمان،نیروی انسانی است و بی شک موفقیت و پیشرفت هر سازمان به نیروی انسانی آن بستگی دارد.از زمانی که کار،جایگاه مهمی را در زندگی افراد به خود اختصاص داده است نه تنها وضعیت جسمانی افراد بلکه روان آنها را متاثر می سازد. اگر سازمان ها دغدغه توسعه منابع انسانی و دستیابی به مزیت رقابتی پایدار در بازار را دارند،برآوردن نیازهای کارمندان امری ضروری و مهم است( حسینی ،1392 ) .
در واقع محیط کار خانه دوم انسان است. پیداست که این محیط همچون محیط خانه باید برآورنده حداقلی از نیاز های روحی و روانی افراد باشد تا ضمن کسب درآمد به ارتقای دانش حرفه ای خود پرداخته و صادقانه کار کنند. احتمالا قسمت عمده ای از زندگی هر کس صرف شغلش می شود که می تواند به صورت دلخواه یا به اجبار باشد. پژوهش ها نشان می دهد که خشنودی شغلی با بهداشت روانی،امید به زندگی طولانی تر ارتباط دارد ( حسینی ،1392 ) .
سازگاری ( سازش )شغلی برای ادامه اشتغال موفقیت آمیز عامل مهمی به شمار می رود . سازگاری شغلی یعنی حالت سازگار ومساعد روانی فرد نسبت به شغل مورد نظر پس از اشتغال ( احیا كننده ، شفیع آبادی ، سودانی ، 1387 ، ص4) .
اما در شرایط متحول و متغیر کنونی، سازمان ها برای دست یابی به کارآیی و اثربخشی بیش تر و در نهایت دست یابی به اهداف تعیین شده شان ناگزیرند که توجه کافی را به منابع انسانی خود مبذول بدارند. نگرش افراد متأثر از ادراکات آنان نسبت به میزان رعایت عدالت در سازمان می باشد ( حقیقی ، احمدی ، رامین مهر ، 1388 ، ص 80) .
این باور در فرهنگ ما رایج است كه پیامدهای هر كاری باید با عدالت همراه باشد عدالت اغلب در سازمان نیز مفهوم می یابد و با عنوان عدالت سازمانی از آن یاد می شود . عدالت یک مفهوم آمیخته با جامعه است و در بیشتر جنبه های زندگی حضور دارد. عدالت سازمانی ممکن است به گونه ای بالقوه، بسیاری از متغیرهای پیامدی رفتار سازمانی را تبیین کنند. عدالت سازمانی درجه ای است که کارکنان احساس می کنند قوانین، رویه ها و سیاست های سازمانی مربوط به کار آنها، منصفانه است .
از انجا كه منابع انسانی امروزه یکی از مهمترین دارایی های سازمانها به شمار می روند . انسانها در سازمانهای دانش محور به عنوان کلیدی ترین مساله مدیران مطرح هستند . افراد در طول زندگی ، چندین تصور مختلف از خود پیدا می كنند. عزت نفس یك خودآگاهی مهم و یك عامل قوی در ترغیب شخص به كار، تعیین ظرفیت، خودهدایت گری، خودكنترلی و تمایل به رفتارهای كاری سودمند است .
عزت نفس کارمندان و حفظ و ارتقای آن یکی از مهمترین راههای بالابردن انگیزه و به تبع آن ارزش و کارایی آنان خواهد بود .
2-1 بیان مسئله
سازگاری شغلی یكی از عوامل مربوط به ایجاد هماهنگی در كار است . رضایت ، محرك رفتار ترمیم و بازسازی است و نارضایتی ، محرك رفتار سازگار است . در برخی جاها ، عدم تطابق بین نیازهای یك شخص و مزایای محیطی چشم گیر است و شخص به زور طریق سازگاری را در پیش خواهد گرفت .
اصطلاح سازگاری شغلی اغلب برای خلاصه كردن فرایندی استفاده می شود كه هر فرد طی آن مهارت های كلی و توانایی هایی را كه برای براوردن نیازهای محیط شغلی لازم است ، بالا می برد ( استراسر[1]ولاستینگ[2] ، 2003 ، ص 129) .
سازگاری شغلی با كاهش تعارض و افزایش كارایی در كار مشخص می شود . سازگاری شغلی شامل شرح و توضیح رفتارهایی است كه منجر به اجرای موثر و خوب وظایف مورد نیاز افراد و نگرش مثبت به سوی نقش كاری جدید میگردد . از این رو در تعریف سازگاری شغلی بر عوامل فردی ، حمایت اجتماعی و عوامل كاری تاكید میشود ( كوانگ[3] و یینگ[4] ، 2007 ، ص 267، 268) .
سازگاری شغلی برای ادامه اشتغال موفقیت آمیز عامل مهمی به شمار می رود . هر فردی انتظار دارد كه اشتغال به كار مورد نظر نهایت خشنودی و سلامت و اعتبار را برای فرد تامین می كند و نیازهای اولیه اش را نیز براورده سازد . در زمینه سازگاری شغلی تعاریف گوناگونی ارائه شده است . می توان گفت كه سازگاری شغلی عبارت است از حالت روانی فرد نسبت به شغل مورد نظر پس از اشتغال ، سازگاری شغلی تركیب و مجموعه ازعوامل روانی و عوامل غیر روانی است . عوامل غیر روانی همه ابزارها و ادوات كار را شامل می شود كه توسط فرد شاغل به نوعی از آنها برای انجام كار مورد استفاده قرار می گیرند . اما عامل روانی ویژگی های شخصی و تجربه های آموخته شده فرد در ارتباط با شغلش را شامل می گردد ، مانند ارتباط متقابل با سایرین ، دید مثبت به شغل ، در آمد كافی و ارزش گذاری به كار كه باعث می شوند فرد با شغلش سازگار شده ، بدان ادامه دهد ( شفیع آبادی ،1386 ، ص 92) .
به نظر هرشنسون[5] سازگاری شغلی دارای سه جز است : 1- رفتار نقش شغل 2- عملكرد وظایف 3- رضایت كارمند (هرشنسون ،1996،ص 442 ) .
هم چنین سازگاری شغلی از عوامل مهم افزایش بهره وری و سود آوری كاركنان نسبت به سازمان ، تعلق و وابستگی آنان به محیط كار افزایش كمیت و كیفیت كار ، برقراری روابط خوب و انسانی در محل كار ، بالا بردن روحیه ، عشق و علاقه به كار است تردیدی نیست كه هر سازمان خود یك ارگانیسم منحصر به فرد است و نخستین عامل آن انسان و توجه به روحیه كاركنان است ( اكبری فرد ، 1388 ، ص 43 ) .
یكی از عواملی كه موجب می شود فرد با شغل خود سازش پیدا كند داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس است .
هماهنگی سازگاری شغلی و عزت نفس سازمانی كاركنان ، به افزایش ارزشمندی در سازمان منجر شده ، افزایش كارایی و بهره وری را به دنبال خواهد داشت .
طبق نظریه ویلیام جیمز(1964) داشتن عزت نفس سالم، یک نیاز اساسی انسان است و چیزی است که ما پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می کنیم. شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که آن هم ایمان نداشتن به واقعیت است . کوپراسمیت(2003) نظریه خود را در رابطه با عزت نفس چنین بیان می كند ، عزت نفس بر روابط فرد تأثیر می گذارد و کسانی که عزت نفس بالایی دارند معمولا روابط بین فردی بهتری دارند و عزت نفس را یک ارزشیابی فردی می دانند که معمولا با توجه به خویشتن حفظ می شود . همچنین راجرز ؛ عزت نفس را ارزیابی شخصی از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجود خود تعریف کرده است ، او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود وزودگذر نیست برطبق نظر راجرز عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می آید نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها ، طرز برخورد گرم و محبت آمیز ، صمیمیت ، پذیرش و مهربانی از طرف محیط است (حسینی ، 1389 ) .
update your browser!