:
سازمانهای عصر حاضر با نگاه راهبردی به منابع انسانی آن را به عنوان دارایی هوشمند و ارزشمند در نظر دارند و بیش از پیش به تعهد و دلبستگی كاركنان توجه دارند. در جامعه امروز تعهد کارکنان و ارتقاء سازمانی به صورت یكی از مهم ترین اهداف سازمان و كاركنان آن در آمده است. و از آنجا كه بین اقدام های مدیریت منابع انسانی و ویژگی های شخصیتی کارکنان رابطه مستقیمی وجود دارد، از این رو، حیات دوباره بخشیدن به كاركنان، از راه توجه به خصیصه های شخصیتی آنها، كلید موفقیت هر سازمان بشمار میرود (بزاز جزایری و پرداختچی، 1388).
کارکنان در جامعه سازمانی امروزی، سرمایه اصلی سازمان محسوب می شوند که رفتار آنان در بعد فردی متاثر از عوامل چهارگانه نگرش1، ویژگی های شخصیت2، ادراک3 و یادگیری4 مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، که آگاهی از نگرش کارکنان در جهت شناخت آنها در راستای پیشبرد اهداف و ارتقاء سازمان امری ضروری محسوب می شود(رابینز5، 2005).
از آنجائیكه نگرش های شغلی مى توانند به عنوان یكى از عوامل اثر گذار در شكل دهى به رفتارهای شغلی عمل كنند، تحقیقات بسیارى به بررسى رابطة بین دو موضوع رابطة نگرش و رفتار پرداخته اند. که بر اساس پژوهش ها دو نگرش عمده تعهد سازمانی6 و دلبستگی شغلی7 بیشترین توجه را به خود جلب نموده اند و موضوع فراتحلیل های بسیاری قرار گرفته اند(کوهن8، 2007).
در مجموعه ادبیات روانشناسی صنعتی سازمانی، تحقیقات نشان داده اند که نگرش مثبت و علاقه مندى به شغل (دلبستگی شغلی) و به سازمان (تعهد سازمانی) سبب تلاش و كوشش كارى بیشتر و در نتیجة افزایش عملكرد خواهد شد(چن و فرانسیسكو1، 2003؛ به نقل از
یوسف زاده، 1390).
همچنین از آنجا که افراد در سازمان ها دارای نگرش های شغلی متعددی هستند، بررسی ویژگیهای شخصیتی و نگرش های کارمندان به دلیل نتایج قابل ملاحظه ای که می تواند بر تعهد سازمانی، دلبستگی شغلی و بهبود رفتار سازمانی داشته باشد طی چند دهه گذشته مورد توجه پژوهشگران و طاحبنظران بوده است. پژوهش های انجام شده در مورد ویژگی های شخصیتی اعضای سازمان ها باعث می شود تا مدیران از نوع نگرش کارکنان نسبت به خود و سازمان آگاه شوند و دریابند که آیا سیاست و رویه ای که به اجرا در آوردند منصفانه است یا خیر؟ (رابینز2، 1998؛ به نقل از زارع، 1390).
بنابراین بخشی از تحقیقات رفتار سازمانی توجه خاص به نگرشهای شغلی دارند که تعهد سازمانی و دلبستگی شغلی از جمله این نگرشها می باشد (زکی، 1383). نگرش فرد نسبت به کارش نشان دهنده ی ارزشیابی منفی یا مثبتی است که وی درباره ی جنبه ای از محیط کاری اش دارد. و بیشتر پژوهش هایی که اخیراً در حیطه ی رفتار به عمل آمده است ناظر بر نگرش های شغلی افراد در سازمانهای کاری مربوط به خودشان است؛ که با توجه به آنچه بیان شد پژوهش حاضر بدنبال بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی با دلبستگی شغلی و تعهد سازمانی کارکنان می باشد.
بیان مسئله:
ظهور سازمان های اجتماعی و گسترش روز افزون آن ها، از ویژگی های بارز تمدن بشری است؛ بطوری که با توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگی ها و نیازهای خاص جوامع مختلف، انواع سازمان های اجتماعی ظهور و گسترش می یابند و بر تعدادشان افزوده می شود. نیروی انسانی، سرمایه ی اصلی سازمان محسوب می شود و سازمان ها در پی بهره گیری از قابلیت ها و مهارت های نیروی انسانی در جهت حداکثر نمودن کارایی و بهره وری خود هستند. به اعتقاد پری1(1991)، اگر سازمان بخواهد با برخورداری از رسالتی روشن، راهبردهایی مطلوب، ساختارهای سازمانی کارآمد و طراحی شغل مناسب، به طور کامل به هدف های خود دست یابد، نیازمند نیروی انسانی توانمند و متعهد می باشد(رضائیان، 1387؛ به نقل از شریفی، 1391).
كاركنان علاقمند و وفادار به سازمان عملكرد و بهرهوری بالایی دارند، تمایل به ماندگاری آنها در سازمان بیشتر ازست، كمتر غیبت میكنند، از انگیزه بالاتری برخوردارند و موافقت همراهی آنان در سازمان بیشتر است.
فایول اعتقاد دارد در سازمان بهتر است از افراد با تجربه و دارای تخصص و آرآمد استفاده شود. برای اینكه بتوان ادامه كار كاركنان با تجربه را در سازمان تثبیت كرد باید طوری آنان را مدیریت كرد كه سازمان را رها نكنند. مسلماً توجه به مسائل رفاهی و انگیزشی فراهم كردن امكانات رشد كاركنان و غیره از جمله موارد مهمی است كه سبب تعهد كاركنان به سازمان میشود و اگر از این روش پرهیز شود كاركنان تعهدی به سازمان نخواهند داشت و بسیار سزیع آن را ترك میكنند (بدیعی، 1388 به نقل از بهروان و سعیدی 1388)
تعهد سازمانی را می توان به طور ساده اعتقاد به ارزش ها و اهداف سازمان، احساس وفاداری به سازمان، الزام اخلاقی، تمایل قلبی و احساس نیاز به ماندن در سازمان تعریف کرد(شریفی، 1391).
خشونت و دیگر شکلهای رفتار ضدتولید، نظیر کارشکنی، اخلال و سرقت مشکلات بزرگی را برای سازمانهای مختلف به وجود میآورند (اسپکتور[1]،2003). در تمام سازمانهای بزرگ در هر روز تعدادی از كاركنان دیرتر از موعد مقرر به محل كار میروند، برخی از آنها كل یك روز كاری را غیبت میكنند و عدهای برای همیشه شغل خود را رها میسازند (اسپكتور،1387). علاوه بر این یكی از معضلات سازمانهای امروزی وجود رفتارهایی همچون دزدی، بدرفتاری، خرابكاری، خشونت در محیط كار، انجام كارها به صورت اشتباه است. این رفتارها هم بر عملكرد سازمانها و هم بر روابط بین شخصی و روحیه همكاری كاركنان تأثیر میگذارند. بروز چنین رفتارهایی به عنوان رفتارهای ضدتولید بر خلاف رفتارهای شهروندی سازمانی كه موجب ارتقاء عملكرد سازمان، اثربخشی سازمان، رضایت و وفاداری مشتری، سرمایه اجتماعی و نظایر آن میشوند (بولینو[2] 2002، یون وسوح[3] 2003) رفتارهای ضدتولید دامنه گستردهای از رفتارهای كاركنان را شامل میشود كه برای سازمانها مضر میباشند. سرقت و غیبت دو مثال رایج و شایع در این حیطه است (موچینسكی[4] 2006). همانگونه كه توسط كولن و ساکت[5] (2003) به نقل از مهداد[6] (1389) تشریح شده است، سایر رفتارهای ضدتولید عبارتند از: تخریب اموال سازمان، استفاده نادرست از اطلاعات سازمان، استفاده نادرست از زمان كاری، كار كردن بدون كیفیت، استفاده از الكل ومواد مخدر در محیط كار، رفتارهای نامناسب كلامی مثل (جروبحث كردن) وجسمانی (مثل تنه زدن) وجه مشخه این رفتارها آگاهانه و از روی میل و ارادی بودن آنها میباشد نكته اساسی این است كه رفتارهای ضدتولید به وسیله تأثیر مستقیمی كه بر چگونگی عملكرد ویا تجهیزات سازمان دارند، اثربخشی سازمانی را كاهش خواهند داد. لذا ضروری است كه رفتارهای ضدتولید ریشهیابی شوند تا با كنترل عوامل تأثیرگذار زمینههای تقویت سازمان وافزایش كارایی و اثربخشی سازمانی فراهم گردد.
از نظر روانشناسان اساس شخصیت در سالهای اولیهی زندگی كه غالباً در خانواده میگذرد بنانهاده میشود. شخصیت تعیینكنندهی راهی است كه فرد در آینده در جامعه طی خواهد كرد. زمینههای شخصیتی، تمام جنبههای زندگی فرد را اعم از اجتماعی، اقتصادی، هنری، فرهنگی، ورزشی و… را تعیین میکند. امروزه بسیاری از روانشناسان معتقدند كه شخصیت انسان را میتوان در پنج حوزهی عمده توصیف كرد كه آن را «پنج عامل عمده» نامیدهاند و هم چنین میتوان رفتارهای ضدتولید را بر اساس این پنج عامل (برونگرایی، انعطافپذیری، سازگاری، روانرنجوری، مسئولیتپذیری) پیشبینی نمود (سالگادو[7]،2002).
همچنین یکی از مهمترین حوزههای تحقیق فعال در میان دانشمندان سازمانی، مفهوم رفتار شهروندی سازمانی میباشد (چن وپنگ[8]،2009ص55). منظور از رفتار شهروندی سازمانی تجسم حرکات سازنده و همکارانهای است که نه بر اساس شرح شغل رسمی لازمالاجراست و نه این که به طور مستقیم از طریق سیستمهای رسمی جبران خدمت در سازمان به آنها پاداش داده میشود (بولینو وتورنلی[9]، 2003). رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان توانایی سازمان در استخراج رفتاری از کارکنان تعریف کردهاند که فراتر از وظیفه رسمی آنها شناخته شده و دارای دو ویژگی مشترک هستند: اولاً آنها به طور مستقیم قابلاجرا نیستند (یعنی جزء الزامات فنی یک بخش از شغل نمیباشند). دوماً آنها بیانگر تلاشهای ویژه یا اضافهای از کارکنان هستند که سازمان برای موفقیت بدان نیاز دارد (کورکماز و آرپاسی[10]، 2009، ص2432).
بنابراین در این پژوهش تلاش میشود به بررسی پیشبینی رفتارهای ضدتولید از طریق پنج عامل بزرگ شخصیت و رفتارهای شهروندی سازمانی در میان کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینیشهر پرداخته شود. به بیان دیگر هدف از این پژوهش بررسی این سؤال است که آیا ارتباطی بین پنج عامل بزرگ شخصیت، رفتارهای شهروندی سازمانی و رفتارهای ضدتولید وجود دارد؛ و آیا میتوان رفتارهای ضدتولید را بر اساس این پنج عامل (برونگرایی، انعطافپذیری، سازگاری، روانرنجوری، مسئولیتپذیری) پیشبینی نمود و با افزایش رفتارهای شهروندی سازمانی، رفتارهای ضدتولید را در سازمان کاهش داد.
1-1 بیان مسئله:
رفتارهای ضدتولید همیشه برای انسانهایی كه در كنار هم كار میکردند، یك مسئلهی اساسی و غلبه بر آن نیز یك هدف مهم اجتماعی بوده است. ظاهراً بروز اینگونه رفتارها از زمان كهن تا به امروز وجود داشته به طوری كه بر روی پاپیروسهایی كه در 2000 سال پیش در معابد مصریها نوشته شده، شرح دادهاند كه كارگرانی كه در معابد اعیان كار میکردند به دلیل نبود دستمزد كافی دست به رفتارهای منحرفانه میزدهاند (مك لین، والمزلی[11]، 2009)؛ اما امروزه عواقب رفتارهای ضدتولید هر ساله در جهان، سازمانها و جوامع را با میلیاردها دلار هزینه روبهرو میکند (اونس[12]،2008). رفتارهای ضدتولید مجموعهای از اعمال متمایز و روشنی هستند كه ویژگیهای مشتركی دارند، آنها ارادی و آسیبرسان بوده و یا قصد دارند به سازمانها و یا اعضاء سازمان همانند: همكاران، مشتریان و سرپرستان آسیب برسانند (اسپكتور،2006).
گرایز و ساكت (2003)، 87 نوع رفتار ضدتولید را شناسایی كرده كه آنها را میتوان در غالب یازده طبقه ارائه نمودند (مك لین، والمزلی، 2009). از شاخصترین رفتارهای ضدتولید میتوان به مواردی چون دزدی و رفتارهای مرتبط تخریب اموال، سوءاستفاده از زمان، سوءاستفاده از اطلاعات، انجام كار با كیفیت كم، خرابكاری، غیبت و تأخیر در ورود، سوءاستفاده از الكل و مواد مخدر، مشكلات انضباطی، رفتارهای نامناسب فیزیكی و لفظی، اذیت و آزار جنسی، خشونت، درگیری و رفتارهای پرخطر اشاره کرد(اونس،2008).
به نظر میرسد كه نقش تعدیلکنندگی ویژگیهای شخصیتی برای رفتارهای ضدتولید در تعامل با متغیرهای نگرشی و ادراكی توجه بیشتری را به خود جلب كرده است. (كلبرت، مانت، هارتر، ویت و باریك[13]، 2004)
به علاوه بعضی از پژوهشگران پیشنهاد نمودهاند كه ویژگیهای شخصیت برای پیشبینی سایر ملاکهای شغلی مانند خشنودی شغلی، تعهد سازمانی، دلبستگی شغلی، رفتارهای مدنی سازمانی و رفتارهای ضدتولید ادراکشده دارای اهمیت میباشند (گودستین و لانیون[14]، 1999).
رابطه بین ویژگی های شخصیت و وابستگی به بازی های رایانه ای بر روی نمونه ای 400 نفری از دانشجویان (200 نفرد مرد و 200 نفر زن) آزموده شد. در مطالعه حاضر، فرض براین است که ابعاد پنجگانه شخصیت (روانرنجوری، برونگرایی، بازبودن، توافقجویی و وظیفه شناسی)، می توانند وابستگی به بازی های رایانه ای را پیش بینی کنند.
برای ارزیابی فرضیات تحقیق از آزمون های Tتست، ضریب همبستگی و رگرسیون خطی با نرم افزار SPSS استفاده شد. اگرچه تحلیل الگوی رگرسیونی برازندگی الگو را با داده ها مورد حمایت قرار داند، و فرض اصلی این مطالعه تأیید شد، اما از میان ابعاد پنجگانه شخصیت، ویژگی های روانرنجوری، برونگرایی و بازبودن به سبب نداشتن نقش پیشبین قابل توجه از تحلیل حذف شدند. بنابراین، تنها ابعاد توافق جویی و با وجدان بودن سهم قابل توجهی را در پیش بینی اعتیاد به بازی داشته و با اعتیاد به بازی همبستگی چندگانه منفی معنی داری دارند.
نتایج بدست آمده موید این نظریه هستند که پرداختن افراطی به بازی های رایانه ای نه فقط متاثر از محتوای بازی هاست، بلکه ویژگی های فردی نیز در گرایش افراد به بازی ها نقش مهمی ایجاد می کند، به طوری که ویژگی های شخصیتی افراد، تمایلات آن ها را تا حدی جهت می دهد.
واژگان کلیدی: ابعاد پنجگانه شخصیت؛ وابستگی به بازی های رایانه ای، دانشجویان
فصل اول
موضوع پژوهش
امروزه رایانه، یکی از مهم ترین اجزای زندگی بشر است. به گونه ای که در همه ابعاد زندگی شغلی و شخصی افراد، حضور پر رنگ دارد.شاید نتوان روزی را بدون نیاز به رایانه سپری کرد؛تصور این مطلب برای بسیاری از ما غیر ممکن است.رایانه موجب سرعت بخشیدن به بسیاری از کارها می شود.انجام بعضی کارها بدون رایانه ناممکن است (پورمحسنی،13830). بازی دوره نوجوانی نوعی تفریح است که کنش های متنوعی برای نوجوانان دارد. تفریح به آن ها فرصتی برای رشد مهارت های اجتماعی، توسعه علایق اندازه تعامل باهم سالانی که علایق مشابهی دارند، دستیابی بر احساس وابستگی و درک هرچه بهتر خودشان فراهم می آورد. بدین ترتیب حس پیداکردن شخصیت فردی خود راتقویت می کنند (پورمحسنی، 1383). همزمان با حضور بازی های رایانه ای، دریچه ی ورود به دنیای فناوری اطلاعات باز شده است. بی شک این فناوری ها با استفاده از امکانات و برنامه ریزی های انجام شده می تواند ذهن کاربر را به کار گیرند علاوه بر مهارت های یادگیری و آشنایی با ریزه کاری های کاربری رایانه ها موجب رقابت و همکاری شوند. این بازی ها، اگر به شکل مناسب و در جهت رسیدن به هدف های آموزشی به کار گرفته شوند، می توانند در آموزش افراد بسیار موثر باشند؛ زیرا آزمون و خطا و امکان تصحیح آن، راهبرد خوبی برای بدست آوردن مهارت های روزمره زندگی است. امروزه بازی های رایانه ای به منزله یک رسانه نسبتا گسترده و جذاب در دنیا مطرح هستند و همچون سایر رسانه ها می توانند در تسهیل، تعمیق، تسریع آموزش و یادگیری، زمینه ساز آموزش اثر بخش باشند. اما متاسفانه فرهنگ استفاده از بازی های رایانه ای، در راستای کمک به آموزش و فرهنگ سازی هنوز در جامعه ما نهادینه نشده است (رمضانی نژاد،1387). محققان برخی از معایب بازی های رایانه ای را تقویت حس پرخاشگری، انزوا طلبی، تاثیر منفی در روابط خانوادگی، افت تحصیلی و آسیب های جسمانی مانند عوارض بینایی و بصری، عوارض پوستی ایجاد تهوع و سرگیجه نام بردند(منطقی، 1380). پدیده بازی های رایانه ای مانند بسیاری از شکل های نوین سرگرمی که محبوبیت گسترده ای یافته و باعث بروز نگرانی هایی درباره اثر های جانبی احتمالی آن ها بر بازیکنان افراطی شده است، چون بازی های رایانه ای در میان افراد جامعه طرفداران فراوانی دارد، این نگرانی ها شدت بیشتری یافته است. هنگامی که افراد به بهای نادیده انگاشتن دیگر فعالیت های آموزشی، اجتماعی و اوقات فراغت خود، به صرف داشتن وقت به بازی رایانه ای می پردازند، این بازی ها بالقوه زیان بار به شمار می روند. پرداختن افراطی به بازی های رایانه ای نه فقط متاثر از محتوای بازی هاست، بلکه ویژگی های فردی نیز در گرایش افراد به بازی ها نقش مهمی ایجاد می کند، به طوری که ویژگی های روان شناختی و شخصیتی افراد،تمایلات آن ها را تا حدی جهت می دهد (نامخدایی،1385) الپورت[1] (1967) بر این باور بود که ویژگی های شخصیت، بنیادی ترین واحد های شخصیت هستند که بر پایه های ویژگی های سیستم عصبی مرکزی استوارند. این ویژگی ها قواعدی را برای خود فرد با محیط پیرامون او تعیین می کنند که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی ندارد. او ویژگی های شخصیتی را بر پایه ی سه عامل، فراوانی ،شدت و موقعیت تعریف می کند (حق شناس،1380). تعریف کتل از شخصیت آن چیزی است که پیش بینی آن چه را که یک شخص در موقعیتی معین انجام می دهد را امکان پذیر می سازد، او معتقد بود که شخصیت از صفات یا عواملی تشکیل شده است که می توان آن ها را بوسیله روش تحلیل عاملی بدست آورد.
1-1- بیان مسئله
رایانه یکی از مهمترین ابزار پژوهشی است.با استفاده از آن می توان بهترین شرایط تحقیق و بررسی را فراهم آورد و از دانش داده پردازی تکنولوژی بویژه از توانایی های بالقوه رایانه و کاربردهای متعدد پیشرفته امروزی از آن بهره گرفت. بازی های رایانه ای به عنوان یک پدیده اجتماعی در کنار سایر رسانه های صوتی و تصویری در دنیای امروز به دلیل رشد چشمگیر فناوری های ارتباطی طی سال های اخیر با کشش و جاذبه ای حیرت انگیز عمده ترین مخاطبان خود را از میان کودکان و نوجوانان انتخاب می کند و بخش قابل توجهی از اوقات فراغت این قشر را به خود اختصاص داده است.
:
زندگی گستره ای برای بروز استعداد های ژنتیک و رشد توسعه توانایی های فردی به منظور کسب تعادل زیستی، رشد و رضایتمندی است. پیچیدگی های ژنی انسان بنحوی است که در برخی از صفات همچون رنگ چشم و یا مو، بروز چنین ویژگی هایی را اجتناب ناپذیر است.امادر موارد متعددی هم چون بیماری اسکیزوفرنی ویا شخصیت بیمار گونه ی مرزی، به محیط مساعد برای بروز آن ویژگی ها نیاز دارد.در برخی از موارد صرف نظر از نوع ویژگی ژنی، تأثیر محیط در ایجاد و یا توسعه ی نوعی از توانمندی و یا نقص، آشکار و اجتناب ناپذیراست؛هم چون عدم اعتماد به نفس و نداشتن قاطعیت،.پس به نظر می رسد که دریک سوی طیف تأثیرات ژنی مطلق ودر سوی دیگر تأثیرات محیطی مطلق در شکل گیری فرایندهای مرتبط با انسان قرار دارند. این فرایند ها موجب بروز الگوها و عادات رفتاری،احساسی و شیوه های تفکری (باور ها واعتقادات) می شوند.ترکیبی از این الگوها موجب موفقیت ،شکوفایی وبالندگی یا شکست و ناکامی است(حق شناس،1390).
بطورکلی شخصیت را ویژگی های فردی که موجب بروز فرایندهای پیوسته ی احساسی،تفکری ورفتاری است تعریف نموده اند (پروین[1]، 2001).
شخصیت در طی فرایند تکامل انسان تحول پیدا می کند، این تحول بر اساس معادلات پیچیدهی ژنی و امکانات محیطی صورت می گیرد. در واقع این دو عامل در تعامل با یکدیگر پدیدهی پیچیده شخصیت را می سازند. از سوی دیگر می توان ویژگی های شخصیتی را با زیر بناهای
زیستی اعم از مواد زیست-شیمی[2] یا ویژگی های دستگاه عصبی مرکزی مرتبط کرد. نخستین کسی که در تاریخ چنین رویکردی داشته بقراط حکیم است. او معتقد بود که از زیادی یا تسلط یکی از مایعات بدنی همچون خون، بلغم، صفرا و سودا، به ترتیب تیپ های شخصیتی دموی، بلغمی، صفراوی و سودایی بوجود می آیند(حق شناس، 1390).
شخصیت هر فرد، اصلی ترین بعد وساختار روان شناختی که به شکل گیری سبک زندگی وی کمک می کند(گاروسیا[3]،2001؛ به نقل از چلبیانلو،1389). شخصیت به عنوان سازمانی درون سیستم های عاطفی،احساسی،شناختی ومفهومی فرد تعریف شده که تعیین کننده واکنش های منحصر به فرد انسان نسبت به محیط است(داج[4]،2000؛به نقل از قسیم زاده،1389).
در سالهای اخیررویکرد هایی روان-زیست شناختی در شخصیت ،رشد وتحول فزاینده ای داشته،بخشی ازآن به دلیل ابداع تکنولوژی مانند انواع تصویر برداری های مغزی وبخشی دیگر بدلیل پیدایش توافق عمومی محققان در توجه به فرایند های زیستی به عنوان زیر بنای شخصیت می باشند(کر،پرکینز[5]،2006).
تعریف ویژگی های عمومی شخصیت در زندگی روزمره به صفاتی پایدار در طی زمان باز می گردد که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی نکرده و به ماهیت وجودی فرد اشاره دارد. به طور عام، رفتار ما تحت تأثیر ویژگی ها و توانایی های شناختی و هیجانی قرار دارد. برای پیش بینی رفتار، باید چنین ویژگی هایی به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرند(حق شناس، 1390).
شخصیت به عنوان یک مجموعه پیچیده تطابقی توصیف شده است که در تعامل حوزه های سرشت ومنش شکل می گیرد که به بررسی جنبه های زیستی و محیطی در شکل گیری شخصیت می پردازد(کلونینجر[6]، شوراکیک و پرزیبک[7]،1993).
شناخت رفتار و شخصیت انسان،چیز تازه ای نیست، برخی بر این باورند که تاریخ تفکر در مورد رفتار و شخصیت ،به اندازه طول عمر انسانهاست،زیرا اولین چیزی که برای انسان مطرح بود رفتار او بوده است علاقمندی به بررسی شخصیت، مورد توجه فلاسفه،ادیان،مذاهب وشاغلان بوده است،اما با پیدایش روشهای علمی تقریباً اعتبار و روشهای قبلی به سرآمد.بررسی رفتار به شیوه عملی وتجربی در سال 1879،توسط دانشمند آلمانی ویلیهم وونت پایه گذاری شد(برگر[8]،1993). از طرفی سال هاست که ارزیابی ویژگی هاوخصوصیات روانی و شخصیتی افراد با آزمون های معتبر مورد توجه جدی محققان ومتخصصان روانی قرار گرفته است(صباحی گراغانی،1388).
<p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);">:</p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);">شتاب تغییرات و دگرگونی های محیطی ، فضای رقابتی فشرده ای را ایجاد کرده است . سازمان ها برای بقاء در این عرصه ناگزیر می باید به سطح بالایی از دانش و اطلاعات دست یابند و علاوه بر آن از کارکنانی خلاق ، دانش مدار و با قدرت تصمیم گیری بهره مند باشند . کارکنان توانمندی که با احساس مسئولیت ، خلاقیت و ابتکار و اعتماد به نفس و احساس تعلق سازمانی و توانا در کار گروهی با عملکرد خوب بتوانند در افزایش بهرهوری سازمان نقش مؤثری ایفا کنند.از دیگر سو مسئولان و مدیران ارشد سازمان ها نیز با توجه به نیازووضعیت سازمانی ونوع ساختار و فرهنگ حاکم باید محیط سازمان را برای بروز توانمندی های کارکنان وارتقای این توانمندی ها به سطوح بالاتر آماده کنند(تسکری، 1387 ).توانمندسازی[1
:
انسان با مجموعه ای از ویژگی های خود متولد می شود. این ویژگی ها در ارتباط مستقیم با حیات زیستی انسان هستند یعنی بدون وجود آنها امکان ادامه ی زندگی و بقاء برای انسان موجود نیست، این ویژگی ها عبارتند از غذا خوردن، آشامیدن، نفس کشیدن و غیره.همزمان با افزایش سن بتدریج ویژگی های دیگری در انسان پدید می آید.این ویژگی های ثانویه بدون تردید نتیجه تعامل کودک با محیط و در واقع اثرات متقابل وراثت و محیط بر روی کودک است.از جمله ی این ویژگی ها رشد ذهنی کودک و میل کودک برای فعالیت های گروهی و ارتباط با دیگران است که این فعالیت ها در سنین پیش از دبستان بیشتر در قالب بازی نمود پیدا می کند. با در نظر گرفتن این موضوع نقش والدین و مربی آموزشی می تواند نقشی تعیین کننده در هدایت و رشد این گونه فعالیت ها به سمت پرورش مهارتهای ذهنی و اجتماعی کودک در جهت مناسب باشد.
ظرفیت حركتی كودك همزمان با رشد یافتگی فیزیولوژیكی و همچنین بر اساس چگونگی تعامل با اطرافیان كه به میدان تحولی كودك نظم، جهت و انسجام می دهد، متحول می شود. بازی شرایطی را برای كودك فراهم می سازد كه بر اساس آن می تواند به اكتشاف دنیای پیرامونش بپردازد و امکان رشد وسیع و همه جانبه کودک را فراهم می سازد(دادستان،1386).
امروزه اهمیت و ارزش بازی در دوران كودكی به وسیله ی پژوهش های گسترده، كاملاً مورد تأیید قرارگرفته است. بازی روی رشد جسمی، عاطفی، ذهنی، آموزشی، اخلاقی، شخصیتی، اجتماعی تأثیر می گذارد و دارای ارزش تشخیصی و درمانی نیز می باشد(مقدم، 1386).
با اینكه از زمان میشل منتنی فیلسوف و مربی بزرگ دورهی رنسانس بازی مورد توجه خاص دانشمندان آموزش و پرورش بوده است، ولی در هیچ عصری به اندازه ی زمان ما بازی مورد مطالعه و پژوهش دقیق روانشناسان واقع نشده است. پژوهش های جدید نشان داده است كه بازی تأثیر بسیاری در رشد بدنی و ذهنی كودكان دارد(ماجستی،1373).
بازی یك امر بدون حضور ذهن یا بدون ساخت نیست، بلكه بخش جدایی ناپذیری از زندگی ماست. وسیله ی مؤثری برای كاركرد بهینه، مؤثر در بزرگسالی وفراگیری رشد شناختی است(هولزینگا،1950؛ به نقل از مونگیلو[1]، 2006).
انجام بازی صرفاً عامل افزایش یادگیری و رشد هوشی نخواهد بود بلكه پیروی از قواعد، اصول و بازی های آموزشی و … برای رشد هوشی الزامی است(مهجور، 1386).
بر اساس نظریات “پیاژه و ویگوتسكی” بازی اصلی ترین عامل رشد شناختی كودك است. همچنین یكی از پاك ترین روش های فكری قابل
دسترس برای خردسالان می باشد. كودكان در قالب بازی با درك واقعیتها و كنترل مهارت های شخصی به تعادل دست می یابند(انگجی و عسگری، 1385).
پژوهشگرانی مانند كفارت، هارتمن، جین آیرز، حركت و فعالیت را اساس یادگیری و پایه ای برای تحول ذهنی می دانند. آنان تفكیك ناپذیری نیروهای روانی و جسمانی را در به اجرا درآوردن هرگونه الگوی حركتی آن هم در مراحل اولیه آموزش، به منزلۀ یك اصل اساسی مورد تأكید قرار میدهند(كفارت و همکاران به نقل از مشرف جوادی، 1367).
جنسن[2](2002) معتقد است كه فرد می تواند مجموع تواناییهای مغزی خود را به یاری حركت مورد بهره برداری قرار دهد یا توان مندی هایی را به منصه ظهور برساند. از این رو، در نظرگرفتن جنبه های حركتی و تحلیل آنها، برای درك رشد تواناییهای ذهنی ضروری است(دادستان، 1379).
توانایی های ذهنی امكان ندارد كه از تواناییهای حركتیِ پایه جدا باشند. بنابراین، مطالعه این گونه حركتها و فراهم ساختن امكان پرورش و رشد آنها سبب تقویت و حتی ترمیم توانایی های ذهنی میشود. از نظر پیاژه، رشد كودك بستگی بسیار به دستكاری دخل و تصرف او در محیط و پیرامونش و تعامل با آن دارد. وی معتقد است كه آگاهی از طریق اجرا حاصل می شود(اسلاوین، ترجمه سید محمدی، 1385) کودکان برای آنکه بتوانند خودشان را با اجتماعی که در آن زندگی می کنند، هرچه بیشتر سازگار کنند، باید مهارت های اجتماعی گوناگون را بیاموزند. رشد حركتی و شركت فعال كودك در بازیهای گوناگون حركتی اساس رشد عاطفی- اجتماعی، روانی- حركتی و شناختی او را تشكیل می دهد پس برای آموزش و تغییر مهارتهای اجتماعی و ذهنی كودكان باید به تقویت و غنی سازی محیط آنان قبل از ورود به دبستان مبادرت ورزید، زیرا كودكان ضمن جستجو در محیط، با رویدادهایی روبه رو می شوند كه علاقه آنان را جلب می كند. آنها به ویژه تحت تأثیر رویدادهایی قرار می گیرند كه نسبتا تازگی دارند، یعنی رویدادهایی كه با تجربه های قبلی آنان، كاملاً منطبق نباشند. پس وظیفه آموزش پیش دبستانی افزودن توانایی است تا دانایی، زیرا كودك در آغاز اندیشه كاملاً منطقی ندارد و لازم است مراحلی فراهم آورد كه طی سپری كردن آن مراحل فكرمنطقی كودك گسترش یابد. ذهن كودك وقتی به خوبی تحول می یابد كه فعال باشد. كودك فقط چیزهایی را خوب فرا می گیرد كه از راه مشاهده، تعمق، تجربه و فعالیت شخصی آموخته باشد. در این میان بازیهای كودكان-بازیهای سازمان یافته و هدایت شده و بازیهای آزاد- نقشی بی بدیل در تسریع و تقویت توانایی هایشان ایفا می كند(پیاژه،1964؛ اسمیلنسكی[3]، 1968؛ پاپالیا و الدز،[4] 1992).
بسیاری از مربیان آموزش و پرورش به نقش بازی به عنوان یكی از مطلوب ترین عوامل آموزش و پرورش، اشاره كرده اند. مونته سوری ، فروبل ، دكرولی ،پیاژه و گانیه از جمله كسانی هستند كه برای آموزش مفاهیم آموزشی به كودكان از بازی های آموزشی استفاده می كردند و استفاده از آن را به عنوان عمده ترین وسیله ی آموزش كودك برای یادگیری موضوعات مختلف مورد تأكید قرار داده اند.(انگجی،1385).
برنامههای حركتی و بازیهای هدفمند همراه با سایر فعالیتهای تربیتی و پرورشی بستری مناسب برای تمرین و تكرار برخی از مفاهیم ذهنی و شناختی و پرورش مهارتهای اجتماعی در دوره پیش دبستانی است. حركت وسیله ای برای برقراری ارتباط و آموزش است و با آن می توان مفاهیم اولیه مانند وزن، جهت یابی، شكل كمیت و كیفیت، زمان و مكان و در مجموع ادراك فضا را به كودكان آموزش داد، زیرا آموزش نظری برای كودكان سنین پیش دبستانی خسته كننده است، ضمن آنكه كودكان این سنین در نیم دوره پیش عملیاتی هستند و درك مفاهیم نظری بدون عمل برای آنان میسر نیست و زمان بر است(جنسن، 2002).
1-2- بیان مسئله:
در گذشته تصور می شد بازی، صرفاً فعالیتی است که به منظور وقت گذرانی و گاهاً لذت بردن کودکان، مورد استفاده آنهاست و هیچ فایده دیگری از آن حاصل نمی شود. اما، امروزه استفاده از بازی در زمینه درمان و آموزش به کودکان گسترش یافته است و این امر به دلیل آن است که بازی به عنوان یک فعالیت لذت بخش برای کودکان بهترین ابزار برای برقراری ارتباط و ایجاد تغییر در رفتار آنها میباشد. علاوه بر استفاده های هدف دار از بازی، فرایند بازی کودکان در جمع همسالان خود و یا به همراه بزرگترها، فواید بسیاری نظیر تسهیل رشد شناختی، اجتماعی، عاطفی و جسمی کودکان دارد. بازی یکی از بخش های طبیعی دوران کودکی است و فعالیتی است که صرفاً برای لذت بردن انجام می شود و انگیزه پنهانی ندارد. بازی خواسته خود کودک است، کودکان برای خودشان بازی می کنند و توقع جریمه شدن یا پاداش هایی چون شکلات، توجیه یا پول را ندارند. بزرگتر ها تمایل دارند بازی را یک فعالیت نه چندان مهم در نظر بگیرند. اما بازی در رشد اجتماعی و شخصیتی کودک اثر بسزایی دارد و این اثر در تمام طول زندگی ادامه می یابد. بازی توانایی های کودک را به کار می اندازد و خلاقیت را به همراه میآورد. در خلال بازی، کودک بیشتر از حواس خود استفاده میکند و این عمل سبب تقویت حواس او میگردد. در خلال بازیهای گروهی، کودکان انعطاف پذیری، نوبت گرفتن و اجتماعی شدن را آغاز میکنند و رضایت خود را تا گرفتن نتیجه به تأخیر میاندازند و استقامت و انتظار کشیدن را در خود تقویت میکنند( بابا جان، 1377 ).
] برداشتن موانع رشد ، ترغیب تعهد به اهداف ، ترغیب خطر پذیری ، خلاقیت و نوآوری و قادر ساختن افراد به حل مشکل، افزایش مسئولیت و از بین بردن ترس است. به طور خلاصه توانمند سازی ، خاتمه دادن به هر چیزی است که موجب توقف رشد ، آزادی عمل ، اعتماد به نفس ، مشارکت و همکاری افراد می شود( عقلمند و اکبری ، 1384 ).</span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);">اکثر قریب به اتفاق صاحب نظران معتقدند که توانمندی هم در کارکنان و هم در مدیران باعث ایجاد فضای آزادی عمل برای آنها می شود که برای آنها این فرصت را به وجود می آورد تا توانایی ها و مهارت هایشان را بهبود بخشیده و موجبات اثربخشی خود را فراهم نمایند (جعفری قوشچی ، 1380 ) .از عوامل مختلفی که بر روی توانمند سازی تاثیر دارند عبارتند از خلاقیت ، مشارکت ، ساختار سازمانی [2]، تعهد سازمانی و عدالت سازمانی .یکی از عوامل تاثیر گذاربرروی توانمند سازی ساختار سازمانی می باشد.ساختار سازمانی حاصل فراگرد سازماندهی و طراحی سازمان است و چگونگی توزیع کارها، قدرت و اختیار را در سازمان نشان می دهد. چنانچه ساختار مناسبی برای سازمان طراحی نشود، سازمان از مسیر اهداف خود منحرف خواهد شد که کمترین نتیجه ی آن اتلاف منابع سازمانی خواهد بود. علاوه بر این، ساختار نامناسب موجب تنش و تعارض در سازمان و نیز مانع ابتکار و خلاقیت می شود(پارسیا فرد ، 1390).ساختاریك سازمان را می توان مجموعه راههایی دانست كه طی آن فعالیت های سازمان به وظیفه های شناخته شده تقسیم ومیان این وظیفه ها هماهنگی تآمین شود.ساختار نحوه كاركرد افراد را تعیین می كند ولی نحوه كار افراد هم از طرفی مشخص كننده شكل ساختار یك سازمان است . ساختار درواقع یك وسیله یا ابزار بسیارپیچیده جهت كنترل است كه در فرایند روابط متقابل اعضاء شكل می گیرد ، بصورت دائم تجدید می گردد</span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);"><a href="http://33s.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%af-%d8%b1%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%b1-8/” style="font-family: yekan, tahoma; font-size: 10pt; text-align: right;"><img class="alignnone size-full wp-image-587294″ src="http://ziso.ir/wp-content/uploads/2020/10/thesis-paper-78.png” alt="دانلود مقاله و پایان نامه ” width="400″ height="178″ /></a></span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);"> ودر عین حال آن روابط متقابل را مشخص می كند(رضاییان،1382).متغیر دیگر در این تحقیق مدیریت دانش[3] می باشد.در محیطهای پیچیده امروزی،سازمان ها در تلاش هستند تا گوی سبقت را از رقبای بی رحم خود بربایند.در هزاره ای که بازارها با انبوه نو آوری اشباع شده اند، (متفاوت بودن)مهم ترین دغدغه سازمان ها و مدیران آن هاست (عدلی،1384). مدیریت دانش در بهبود کیفیت کار،افزایش کارایی،داشتن اطلاعات به روز، افزایش اثر بخش،رضایت مندی مشتری،بهبود تصمیم گیری موثر است. مدیریت دانش در سازمانهای ما یک ضرورت است،چراکه ما هر روزه در حال تولید دانشها، تجربهها و نکات طلایی جدید هستیم که ممکن است بارها در گذشته تولید شده یا در آینده مجددا مورد نیاز باشد. این گنجینهها به سادگی از دست میروند و با جابهجاییها و خروج افراد دیگر به دست نمیآیند. پس مدیریت دانش یک ضرورت برای ادامه حیات سازمان است. دانش به عنوان یک فاکتور رقابتی کلیدی در اقتصاد جهانی شمرده میشود، پس حفظ دانش درون یک سازمان از مزیتهای رقابتی آن سازمان محسوب می شود (رضائیان،1382). بنابراین با توجه به مساله مطرح شده محقق به پیش بینی توانمند سازی از طریق ساختار سازمانی و مدیریت دانش می پردازد.</span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);"><span style="box-sizing: border-box; font-weight: 700;">بیان مساله :</span></span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);">امروزه توانمندسازی[4] به عنوان یکی از ابزارهای سودمند ارتقاء کیفی کارکنان و افزایش اثربخشی سازمانی تلقی می گردد. به منظور کسب موفقیت در محیط در حال تغییر کسب و کار امروزی ، سازمان ها به دانش ، نظرات ، انرژی و خلاقیت کارکنان ، اعم از کارکنان خط مقدم تا مدیران سطح بالا ، نیازمندند . جهت تحقق این امر، سازمان ها از طریق توانمندسازی مربوطه به منظور تشویق آنان به ابتکار عمل بدون اعمال فشار ، ارج نهادن به منافع جمعی سازمان با کمترین نظارت و انجام وظیفه به عنوان مالکان سازمان ، اقدام می نمایند . توانمندسازی کارکنان را قادر می سازد تا در مواجهه با مشکلات و تهدیدها ، از مقاومت و انعطاف پذیری بیشتری برخوردار باشند . لذا می تواند به عنوان منبعی که از آسیب پذیری کارکنان جلوگیری نماید و بذر امید را در شرایط بحرانی از جمله انهدام سرمایه های مالی و از بین رفتن زندگی انسانی ، در دل آنان بکارد ، مفید واقع گردد (پاک طینت و فتحی زاده ،1387). امروزه توجه به ساختار سازمانی در توانمند سازی کارکنان اهمیت خاصی دارد . ساختار سازمانی مجموعه راههایی است كه طی آن فعالیت های سازمان به وظیفه های شناخته شده تقسیم وهماهنگی ایجاد می شود.ساختار در یك زمان هم خالق است وهم مخلوق . ساختارروابط متقابل بین اعضاء رامشخص می كند و می تواند بر روی تعهد و خلاقیت و نواوری افراد تاثیر بگذارد. ساختارهای سازمانی دیوان سالارانه، در دنیای به سرعت در حال تغییر و رقابت و محیطهای متلاطم جوابگو نیستند. علاوه بر این، كاركنان متخصص ازجمله عواملی هستند كه با پدیده دیوانسالاری مقابله می كنند. كاركنان حرفه ای نباید در پیچ و خم دیوانسالاری چنان گرفتار شوند كه نتوانند از خلاقیت خود استفاده كنند. راهبردهای مبتنی بر كنترل دیوانسالاری، یعنی كاربرد مقررات و قوانین،رویه ها و دستورالعمل ها، سیاست ها و سلسله مراتب اختیار و استاندارد كردن اموربرای یكنواخت و هماهنگ كردن رفتارهاست و موجب عدم ابراز عقاید واندیشه های كاركنان می شود و بی عدالتی را در توزیع قدرت ایجاد می كند و درنهایت، موجب عدم توانایی كاركنان می گردد. از این رو، ساختار سازمانی باید متناسب با اهداف سازمانی و میزان توانمندی كاركنان طراحی گردد. از آنجایی كه نیروی انسانی، مهمترین سرمایه سازمان ها است، هر چه این سرمایه از كیفیت مطلوب و بیشتری برخوردار گردد، احتمال موفقیت، بقا و ارتقای سازمان بیشتر خواهد شد. بدین ترتیب، برای بهبود كیفیت نیروی انسانی باید به میزان بسیاری تلاش كرد، زیرا این كار به نفع سازمان و كاركنان آن است. نیروی انسانی توانمند،یكی از شاخص های عمده برتری یك سازمان نسبت به سازمان های دیگر است. اولین گام برای توانمندسازی كاركنان، شناخت عوامل مؤثر بر آن است. نتایج پژوهش ها نشان می دهند كه ساختار سازمانی، مهمترین عامل مؤثر بر توانمندسازی كاركنان است(نفری ،1389).سازمانهای دولتی و خصوصی ومحیطی که این سازمانها در آن به فعالیت مشغولند،شدیدا تغییر یافته اند.سازمانها ناگزیرند برای سازگاری با محیط متغیر و پراز رقابت،درساختار خود تجدید نظر کرده وبدین منظور بایستی در مقابل تغییرات محیط انعطاف پذیری بیشتری از خود نشان دهند و همچنین برای مدیریت</span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);">سرمایههای دانشی خود به روشها و فنون پیچیدهتری نیاز دارند.</span></p><p style="box-sizing: border-box; margin-bottom: 10px; color: rgb(51, 51, 51); font-family: Yekan, Tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif; font-size: medium; text-align: start; background-color: rgb(255, 255, 255);"><span style="box-sizing: border-box; color: rgb(0, 0, 0);">مدیریت دانش [5]عبارتست از:ایجاد،نوسازی،استفاده واهرم قراردادن دانش و دیگر دارائی های سرمایه فکری به صورت ظریف و نظام مند جهت حداكثر سازی اثر بخشی و بازدهی دانش محور كاركنان و سازمان .</span></p>
update your browser!